کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • دآ درس ۳۸ ص ۹۲-‏ص ۹۳ بند ۲
  • یَهُوَه به سامسون قدرت داد

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • یَهُوَه به سامسون قدرت داد
  • درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • مطالب مشابه
  • قوی‌ترین مرد
    کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
  • مانند سامسون به یَهُوَه توکّل کنید
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۲۳
  • روح‌القدس به سامسون قدرت داد
    داستان تصویری از کتاب مقدّس
  • فهرست محتوای کتاب داوران
    کتاب مقدّس—‏ترجمهٔ دنیای جدید
درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
دآ درس ۳۸ ص ۹۲-‏ص ۹۳ بند ۲
سامسون دو ستون در معبد داجون را هل می‌دهد و معبد خراب می‌شود

درس ۳۸

یَهُوَه به سامسون قدرت داد

خیلی از اسرائیلیان دوباره بت‌پرست شدند.‏ به همین دلیل،‏ یَهُوَه اجازه داد که سرزمین آن‌ها به دست فِلیسطی‌ها بیفتد.‏ اما هنوز بعضی از اسرائیلیان یَهُوَه را دوست داشتند.‏ یکی از آن‌ها مردی به اسم مانوح بود.‏ او و زنش بچه نداشتند.‏ یک روز یَهُوَه فرشته‌ای را پیش زن مانوح فرستاد.‏ فرشته به او گفت:‏ ‹تو یک پسر به دنیا می‌آوری.‏ او نذیره خواهد بود و اسرائیل را از دست فِلیسطی‌ها نجات خواهد داد.‏› آیا می‌دانی که نذیره‌ها چه کسانی بودند؟‏ آن‌ها خدمتگزاران خاصّی برای یَهُوَه بودند و اجازه نداشتند موهای سرشان را کوتاه کنند.‏

مدتی بعد،‏ مانوح و زنش صاحب پسری شدند و اسمش را سامسون گذاشتند.‏ وقتی سامسون بزرگ شد،‏ یَهُوَه قدرت زیادی به او داد.‏ سامسون توانست با دست خالی،‏ یک شیر را بکشد.‏ او یک بار حتی به تنهایی ۳۰ نفر از فِلیسطی‌ها را کشت.‏ فِلیسطی‌ها از او متنفر بودند و دنبال راهی می‌گشتند که او را بکشند.‏ یک شب که سامسون به غزه رفته بود و در آنجا خوابیده بود،‏ فِلیسطی‌ها به کنار دروازهٔ شهر رفتند و منتظر ماندند که صبح او را بکشند.‏ اما سامسون نصف شب بلند شد و به سمت دروازهٔ شهر رفت و درهای دروازه را از جا کند.‏ او درها را روی شانه‌هایش گذاشت و به بالای کوهی که نزدیک حِبرون بود،‏ برد!‏

بعد از مدتی،‏ فِلیسطی‌ها پیش دَلیله که دوست‌دختر سامسون بود رفتند و به او گفتند:‏ ‹اگر بتوانی بفهمی که چرا سامسون اینقدر پرقدرت است،‏ پول خیلی زیادی به تو می‌دهیم.‏ ما می‌خواهیم او را دستگیر کنیم و به زندان بیندازیم.‏› دَلیله که می‌خواست آن پول‌ها را بگیرد،‏ پیشنهادشان را قبول کرد.‏ سامسون اول نمی‌خواست به او بگوید که چرا اینقدر پرقدرت است.‏ اما دَلیله آنقدر غر زد تا این که سامسون راز قوی بودنش را فاش کرد.‏ او به دَلیله گفت:‏ ‹من یک نذیره هستم.‏ به همین دلیل،‏ هیچ وقت موهایم را کوتاه نکرده‌اند.‏ اگر موهایم را بزنند،‏ قدرتم را از دست می‌دهم.‏› سامسون اشتباه بزرگی کرد که رازش را به دَلیله گفت،‏ مگر نه؟‏

دَلیله بلافاصله به فِلیسطی‌ها گفت:‏ ‹الآن رازش را می‌دانم!‏› بعد،‏ او سر سامسون را روی پاهایش گذاشت و او را خواباند و از کسی خواست که موهای او را بزند.‏ دَلیله با صدای بلند گفت:‏ ‹سامسون،‏ فِلیسطی‌ها اینجا هستند!‏› سامسون بیدار شد،‏ ولی قدرتش را از دست داده بود.‏ فِلیسطی‌ها او را گرفتند،‏ کور کردند و به زندان انداختند.‏

یک روز هزاران فِلیسطی در معبد خدایشان داجون جمع شده بودند و فریاد می‌زدند:‏ ‹خدای ما سامسون را به دست ما تسلیم کرده!‏ او را بیرون بیاورید تا ما را سرگرم کند.‏› آن‌ها سامسون را مجبور کردند که بین دو ستون بایستد و مسخره‌اش کردند.‏ سامسون دعا کرد و گفت:‏ ‹ای یَهُوَه،‏ خواهش می‌کنم یک بار دیگر به من قدرت بده.‏› موهای سامسون تا آن موقع کم‌کم بلند شده بود،‏ پس با تمام قدرتش ستون‌های معبد را هل داد و ساختمان معبد روی سر همهٔ کسانی که در آن بودند خراب شد،‏ طوری که هیچ کس،‏ حتی سامسون هم زنده نماند.‏

‏«من از طریق کسی که به من قدرت می‌دهد،‏ توانایی هر کاری را دارم.‏»—‏فیلیپیان ۴:‏۱۳

سؤال:‏ چرا سامسون آنقدر پرقدرت بود؟‏ وقتی سامسون رازش را برای دَلیله فاش کرد،‏ چه اتفاقی برایش افتاد؟‏

داوران ۱۳:‏۱–‏۱۶:‏۳۱

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی