کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • ب۰۹ ۱/‏۷ ص ۹-‏۱۲
  • کتاب مقدّس زندگی انسان را تغییر می‌دهد

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • کتاب مقدّس زندگی انسان را تغییر می‌دهد
  • برج دیده‌بانی ۲۰۰۹
  • مطالب مشابه
  • کتاب مقدّس زندگی انسان را تغییر می‌دهد
    برج دیده‌بانی:‏ کتاب مقدّس زندگی انسان را تغییر می‌دهد
  • کتاب مقدّس زندگی انسان را تغییر می‌دهد
    برج دیده‌بانی:‏ مقالاتی از برج دیده‌بانی انگلیسی چاپ سال ۲۰۱۱
  • کتاب مقدّس زندگی انسان را تغییر می‌دهد
    برج دیده‌بانی:‏ کتاب مقدّس زندگی انسان را تغییر می‌دهد
  • کتاب مقدّس زندگی انسان را تغییر می‌دهد
    برج دیده‌بانی:‏ کتاب مقدّس زندگی انسان را تغییر می‌دهد
لینک‌های بیشتر
برج دیده‌بانی ۲۰۰۹
ب۰۹ ۱/‏۷ ص ۹-‏۱۲

کتاب مقدّس زندگی انسان را تغییر می‌دهد

زنی که قاچاقچی الماس بود و از اموال کارفرمای خود می‌دزدید چگونه به شخصی صادق تبدیل شد؟‏ زنی که دو بار دست به خودکشی زده بود چگونه هدفی در زندگی یافت؟‏ مردی معتاد به الکل و مواد مخدّر چگونه قدرت ترک آن را یافت؟‏ به سخنانشان گوش دهید.‏

شرح حال

نام:‏ مارگِرِت دِبارْن

سن:‏ ۴۵

کشور:‏ بوتسوانا

سابقه:‏ ق‍اچاقچی و دزد

سرگذشت:‏ اصلیت پدرم آلمانی است که به تبعیت جنوب غربی آفریقا (‏اکنون نامیبیا)‏ در آمد.‏ مادرم از قبیلهٔ مانگولوگای بوتسوانا واقع در آفریقا می‌باشد.‏ من در شهر گوبابیس واقع در کشور نامیبیا متولّد شدم.‏

در سال ۱۹۷۰ دولت کشور آفریقای جنوبی بر کشور نامیبیا اِعمال نفوذ کرد و قانون آپارتاید را (‏که بر پایهٔ جدا نگهداری نژادها و نابرابری آن‌ها استوار بود)‏ در تمام شهرها و روستاها تحمیل کرد.‏ از آنجایی که والدینم از دو نژاد مختلف بودند آن‌ها را متقاعد ساختند که از هم جدا شوند.‏ پس مادرم دست من،‏ برادرها و خواهرهایم را گرفت و به فلات گانسیِ بوتسوانا برگشت.‏

در سال ۱۹۷۹به شهر لوباتسی واقع در بوتسوانا رفتم و با پدرخوانده و مادرخوانده‌ام زندگی کردم.‏ در آنجا تحصیلات خود را به اتمام رساندم.‏ سپس،‏ به عنوان دفتردار در تعمیرگاه اتومبیل مشغول کار شدم.‏ با این اعتقاد بزرگ شده بودم که خدا روزیِ انسان‌ها را نمی‌رساند و هر کس باید مایحتاج خود را از هر راهی،‏ چه درست چه غلط،‏ فراهم کند.‏

در سر کار وظیفهٔ پرمسئولیتی به من داده شده بود.‏ با سوءاستفاده از موقعیت از قطعات ماشین می‌دزدیدم.‏ وقتی شب‌ها قطاری از شهر می‌گذشت همراه با دوستانم سوار آن می‌شدیم و هر چه می‌توانستیم می‌دزدیدیم.‏ کارم به جایی رسید که وارد قاچاق الماس،‏ طلا و برنز شدم.‏ به علاوه،‏ به مواد مخدّر روی آوردم و دوست‌پسرهای زیادی داشتم.‏ زندگی‌ام باعث شد که به آدمی بسیار خشن تبدیل شوم.‏

سرانجام در سال ۱۹۹۳ هنگام دزدی مچم گرفته شد و شغلم را از دست دادم.‏ دوستان قلابی‌ام از ترس این که گیر بیفتند مرا رها کردند.‏ رفتار آن‌ها مرا بسیار رنجاند و تصمیم گرفتم دیگر به کسی اعتماد نکنم.‏

کتاب مقدّس زندگی مرا تغییر داد:‏ در سال ۱۹۹۴ با دو شاهد یَهُوَه به نام تیم و ویرجینیا که میسیونر بودند آشنا شدم.‏ آن‌ها در محل کار جدیدم با من صحبت می‌کردند و در وقت ناهار کتاب مقدّس را به من تعلیم می‌دادند.‏ وقتی احساس کردم که می‌توانم به آن‌ها اعتماد کنم اجازه دادم برای مطالعهٔ کتاب مقدّس به خانه‌ام بیایند.‏

خیلی سریع متوجه شدم که برای رضای خدا باید زندگی‌ام را تغییر دهم.‏ برای مثال،‏ از اوّل قُرِنتیان ۶:‏۹،‏ ۱۰ آموختم که «زناکاران،‏ .‏ .‏ .‏ دزدان،‏ طمعکاران،‏ مست کنندگان،‏ ناسزاگویان و کلاه‌برداران در پادشاهی خدا هیچ بهره‌ای نخواهند داشت.‏» (‏مژ‏)‏ به همین دلیل یکی بعد از دیگری عادت بد خود را ترک کردم و از دزدی دست کشیدم.‏ همچنین رفت و آمدم را با تبهکارانی که از بچگی آشنا بودم قطع کردم.‏ بعد با قوّت یَهُوَه دوست‌پسرهایم را از خودم راندم.‏

چه فوایدی نصیبم شد:‏ با تلاش زیاد یاد گرفتم که سریع از دست بچه‌هایم عصبانی نشوم و سرشان داد نزنم.‏ (‏اَفَسُسیان ۴:‏۳۱‏)‏ سعی می‌کنم با آرامش با آن‌ها حرف بزنم حتی اگر مجبور شوم حرفم را تکرار کنم.‏ این روش گفتگو نتیجهٔ خوبی داشته و اعضای خانواده را به هم نزدیک‌تر کرده است.‏

اکنون دوستان سابق و همسایگانم به من اعتماد می‌کنند.‏ من به آدمی صادق و کارمندی معتمد تبدیل شدم و به درستی از اموال و پولی که به من سپرده می‌شود نگهداری می‌کنم.‏ حالا،‏ هم قادرم مایحتاج زندگی‌ام را فراهم سازم هم وقت دارم به دیگران تعالیم کتاب مقدّس را بیاموزم.‏ من کاملاً به کلام امثال ۱۰:‏۲۲ معتقدم که می‌گوید:‏ ‹برکت یَهُوَه دولتمند می‌سازد،‏ و هیچ زحمت بر آن نمی‌افزاید.‏›‏

شرح حال

نام:‏ گلوریا الی‌زارّاراس دِ چوپِرِنا

سن:‏ ۳۷

کشور:‏ مکزیک

سابقه:‏ اقدام به خودکشی

سرگذشت:‏ من در محلّه‌ای مرفه در شهر نائوکالپان واقع در ایالت مکزیک متولّد شدم.‏ از بچگی سرکش بودم و پارتی رفتن را خیلی دوست داشتم.‏ از دوازده سالگی سیگار می‌کشیدم،‏ از چهارده سالگی نوشیدن مشروبات الکلی را شروع کردم و در شانزده سالگی به مواد مخدّر روی آوردم.‏ چند سال بعد از آن هم خانه را ترک کردم.‏ اکثر دوستانم در خانواده‌های متزلزل بزرگ شده بودند که چه بدنی چه لفظی مورد خشونت و بدرفتاری قرار گرفته بودند.‏ زندگی به قدری برایم بی‌مفهوم بود که دو بار دست به خودکشی زدم.‏

در نوزده سالگی مانکن لباس شدم.‏ از این طریق با سیاستمداران،‏ هنرپیشگان و اشخاص مهم همنشین شدم.‏ بالاخره ازدواج کردم و بچه‌دار شدم.‏ از آنجایی که زن‌سالار بودم همهٔ تصمیمات خانه را خودم می‌گرفتم.‏ در حالی که به سیگار کشیدن و نوشیدن الکل ادامه می‌دادم زندگی اجتماعی پرجنب و جوشی هم داشتم.‏ دوست داشتم که جوک‌های زننده بگویم و هر وقت حرف می‌زدم دهانم پر از کلمات زشت بود و خیلی بداخلاق بودم.‏

دوستانی که اغلب انتخاب می‌کردم تیپ خودم بودند.‏ آن‌ها فکر می‌کردند که من به همه چیز رسیدم.‏ ولی زندگی‌ام پوچ و بی‌معنی بود.‏

کتاب مقدّس زندگی مرا تغییر داد:‏ در سال ۱۹۹۸ با شاهدان یَهُوَه مطالعهٔ کتاب مقدّس را شروع کردم.‏ از کتاب مقدّس آموختم که زندگی بدون مقصود نیست.‏ یاد گرفتم که یَهُوَه خدا قصد دارد زمین را به بهشت تبدیل کند و مردگان را رستاخیز دهد و من هم می‌توانم در بهشت زمینی زندگی کنم.‏

همچنین آموختم با مطیع بودن می‌توانم به خدا محبت کنم.‏ (‏۱یوحنّا ۵:‏۳‏)‏ اطاعت کردن برایم کار دشواری بود چون هرگز به راهنمایی‌های دیگران گوش نمی‌دادم.‏ اما،‏ سرانجام متوجه شدم که نمی‌توانم با اتکا به خودم به زندگی ادامه دهم.‏ (‏اِرْمیا ۱۰:‏۲۳‏)‏ از یَهُوَه خدا تقاضا کردم که مرا راهنمایی کند.‏ از او خواستم به من کمک کند تا زندگی‌ام را با معیارهایش هماهنگ سازم و به فرزندانم بیاموزم تا روش زندگی سابق مرا دنبال نکنند.‏

خیلی برایم دشوار بود که تغییرات ضروری را در خود ایجاد کنم.‏ اما به تدریج اَفَسُسیان ۴:‏۲۲-‏۲۴ را در زندگی‌ام به کار بستم که می‌گوید:‏ «شما باید از آن زندگی‌ای که در گذشته داشتید،‏ دست بکشید و آن سرشتی را که قبلاً داشتید از خود دور سازید،‏ .‏ .‏ .‏ و سرشت تازه‌ای را که در نیکی و پاکی حقیقی و به صورت خدا آفریده شده است،‏ به خود بپوشانید.‏» (‏مژ‏)‏ ایجاد سرشتی تازه برای من به مفهوم ترک عادات بدی همچون کشیدن سیگار و اجتناب از کلمات زشت بود.‏ سه سال طول کشید تا تغییرات لازم را در خودم به وجود آورم و برای تعمید به عنوان یک شاهد یَهُوَه واجد شرایط شوم.‏

به علاوه،‏ مسئولیتم را به عنوان همسر و مادر جدّی گرفتم و اوّل پِطْرُس ۳:‏۱،‏ ۲ را در زندگی به کار بستم.‏ در آنجا آمده است:‏ «شما ای زنان،‏ مطیع شوهران خود باشید تا چنانچه بعضی از ایشان نیز به انجیل ایمان نیاورده باشند،‏ با دیدن رفتار شما ایمان بیاورند؛‏ زیرا رفتار خوب و توأم با احترام یک زن،‏ بهتر از سخنان او در بارهٔ مسیح،‏ در دل شوهر اثر می‌گذارد.‏» (‏تفس‏)‏

چه فوایدی نصیبم شد:‏ یَهُوَه را شکر می‌کنم چون به مقصود زندگی پی بردم.‏ حالا،‏ احساس می‌کنم که انسان بهتری شده‌ام و می‌توانم فرزندانم را به خوبی تربیت کنم.‏ گهگاهی،‏ به خاطر کارهای گذشته دلم مرا محکوم می‌کند،‏ اما یَهُوَه از دل من آگاه است.‏ (‏۱یوحنّا ۳:‏۱۹،‏ ۲۰‏)‏ زندگی مطابق معیارهای کتاب مقدّس حافظ من بوده و به من آرامش درونی داده است.‏

شرح حال

نام:‏ جِلسن کورِآ دِ اولیوِیرا

سن:‏ ۳۳

کشور:‏ برزیل

سابقه:‏ معتاد به الکل و مواد مخدّر

سرگذشت:‏ من در شهر باژه واقع در برزیل متولّد شدم.‏ باژه مابین مرز برزیل و اوروگوئه است و جمعیت آن صد هزار نفر می‌باشد.‏ حرفهٔ اصلی مردم اینجا کشاورزی و گاوداری است.‏ من در منطقه‌ای فقیرنشین بزرگ شدم که تبهکاری،‏ نوشیدن الکل و استفاده از مواد مخدّر در میان جوانان معمول بود.‏

بعد از رها کردن مدرسه نوشیدن مشروبات الکلی،‏ کشیدن ماری‌جوانا و گوش دادن به موسیقی هِوی مِتال را شروع کردم.‏ به خدا اعتقادی نداشتم و دردورنج و آشفتگی دنیا را دلیل نبودن خدا می‌دانستم.‏

نوازندهٔ گیتار و ترانه‌ساز بودم و اغلب اشعارم را از یکی از کتاب‌های کتاب مقدّس به نام مکاشفه الهام می‌گرفتم.‏ برخلاف انتظار،‏ گروه نوازندگانم موفقیتی کسب نکرد.‏ به همین دلیل بیشتر و بیشتر به مواد مخدّر قوی روی می‌آوردم.‏ برایم اهمیتی نداشت که در اثر مصرف بیش از حد مواد مخدّر بمیرم.‏ خیلی از خوانندگانی که می‌ستاییدم در اثر مصرف بیش از حد مواد مخدّر جانشان را از دست دادند.‏

برای تهیهٔ مواد مخدّر از مادربزرگم که مرا بزرگ کرده است پول قرض می‌گرفتم.‏ وقتی می‌پرسید پول را برای چه می‌خواهم دروغ می‌گفتم.‏ از همه بدتر کمی هم به علم غیب‌گویی روی آوردم چون فکر می‌کردم سحر و جادو در آهنگسازی به من کمک می‌کند.‏

کتاب مقدّس زندگی مرا تغییر داد:‏ بعد از آن که مطالعهٔ کتاب مقدّس را با شاهدان یَهُوَه شروع و در جلساتشان شرکت کردم طرز فکرم کم‌کم عوض شد.‏ به تدریج میل به ادامهٔ زندگی و شادی در من ایجاد شد.‏ این طرز فکر جدید مرا برانگیخت موهای بلندم را که نشانهٔ سرکشی و نارضایتی بود کوتاه کنم.‏ سپس متوجه شدم که اگر می‌خواهم خدا را راضی کنم باید مصرف الکل،‏ مواد مخدّر و سیگار را کنار بگذارم.‏ همچنین فهمیدم نوع آهنگ‌هایی را که گوش می‌دادم باید تغییر دهم.‏

اوّلین باری که در جلسهٔ شاهدان یَهُوَه شرکت کردم آیه‌ای روی دیوار دیدم که از امثال ۳:‏۵،‏ ۶ گرفته شده بود.‏ در آنجا آمده است:‏ «با تمام دل خود به خداوند اعتماد کن و بر عقل خود تکیه منما.‏ در هر کاری که انجام می‌دهی خدا را در نظر داشته باش و او در تمام کارهایت تو را موفق خواهد ساخت.‏» (‏تفس‏)‏ از این آیه مطمئن شدم که یَهُوَه مرا در عوض کردن زندگی‌ام کمک خواهد کرد.‏

ولی عوض کردن زندگی گذشته و ترک اعتیاد مثل این بود که دست خودم را قطع کنم.‏ (‏متّیٰ ۱۸:‏۸،‏ ۹‏)‏ در رابطه با من تغییر تدریجی کارگر نبود،‏ پس یک دفعه تمام عادات بد را کنار گذاشتم.‏ همچنین از محل‌ها و مردمی که می‌توانستند مرا به سوی زندگی مخرّب گذشته‌ام برگردانند اجتناب کردم.‏

یاد گرفتم که بر موفقیت‌های روزانه‌ام تمرکز کنم نه بر یأس و دلسردی‌های لحظه‌ای.‏ می‌دانستم که پاکی جسمی،‏ اخلاقی و روحانی در چشم یَهُوَه بسیار پرارزش است.‏ پس دعا کردم و یَهُوَه کمک کرد تا به گذشته فکر نکنم بلکه به آینده.‏ برخی اوقات عادات بد گذشته‌ام را تکرار می‌کردم.‏ اما مصممانه به مطالعهٔ کتاب مقدّس با معلّمم ادامه می‌دادم،‏ حتی اگر از خوردن بیش از حد الکل کسالت داشتم.‏

حقایق کتاب مقدّس برایم منطقی بود.‏ حقایقی مانند این که خدا به ما توجه دارد،‏ به زودی ادیان کاذب را نابود می‌کند و از موعظهٔ جهانی حمایت می‌نماید.‏ (‏متّیٰ ۷:‏۲۱-‏۲۳؛‏ ۲۴:‏۱۴؛‏ ۱پِطْرُس ۵:‏۶،‏ ۷‏)‏ پی بردم که تمام کتاب مقدّس با هم هماهنگ است.‏ بالاخره،‏ تصمیم گرفتم زندگی‌ام را وقف خدا کنم و به این شکل از او سپاسگزاری نمایم.‏

چه فوایدی نصیبم شد:‏ الآن احساس می‌کنم که زندگی‌ام مفهوم و هدفی گرفته است.‏ (‏جامعه ۱۲:‏۱۳‏)‏ مثل سابق بار خانواده‌ام نیستم.‏ الآن حتی قادرم به آن‌ها کمک هم بکنم.‏ آنچه از کتاب مقدّس آموختم به مادربزرگم یاد دادم و او هم خود را به یَهُوَه خدا وقف کرد.‏ چند نفر از بستگان و یکی از نوازندگان گروهم نیز تعمید گرفتند.‏

الآن متأهل هستم و با همسرم اکثر وقتمان را برای کمک کردن به مردم و یاد دادن کتاب مقدّس به آن‌ها گذاشتیم.‏ از آنجایی که ‹با تمام دل به یَهُوَه اعتماد کردم› پاداش فراوانی گرفتم.‏

‏[نکتهٔ برجسته‌شده در صفحهٔ ١٢]‏

‏«به تدریج میل به ادامهٔ زندگی و شادی در من ایجاد شد»‏

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی