کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • پ‌ج فصل ۹ ص ۷۳-‏۸۰
  • همسالانم مرا تحت فشار می‌گذارند،‏ چه کار کنم؟‏

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • همسالانم مرا تحت فشار می‌گذارند،‏ چه کار کنم؟‏
  • پرسشهای جوانان—پاسخهای مفید
  • عنوان‌های فرعی
  • مطالب مشابه
  • چرا جوانان از همسالانشان پیروی می‌کنند
  • آیا همسالانم روی من تأثیر می‌گذارند؟‏
  • من چه کار خواهم کرد؟‏
  • قدرت تفکر
  • گریختن از دام
  • ای نوجوانان با فشار همسالانتان مقابله کنید
    برج دیده‌بانی ۲۰۱۰
  • چطور با فشار همسالانم مقابله کنم؟‏
    پاسخ به ۱۰ پرسش جوانان
  • فراهم کردن راهنمایی برای فرزندان
    راهکارهایی برای خانواده
پرسشهای جوانان—پاسخهای مفید
پ‌ج فصل ۹ ص ۷۳-‏۸۰

فصل ۹

همسالانم مرا تحت فشار می‌گذارند،‏ چه کار کنم؟‏

کارین،‏ در سن ۱۴ سالگی به طور وخیمی معتاد به مواد مخدر شده بود و مرتباً با دیگران رابطهٔ جنسی برقرار می‌کرد.‏ جیم،‏ در سن ۱۷ سالگی الکلی شده بود و زندگی غیراخلاقیی داشت.‏ هر دو آنان اقرار می‌کنند که در واقع،‏ از زندگی و اعمال خود راضی نبودند.‏ پس چرا دست به چنین اعمالی می‌زدند؟‏ فشار همسالان!‏

کارین تعریف می‌کند:‏ «همهٔ دور و بری‌هام این کارها را می‌کردند و این کارشان خیلی روی منم اثر می‌گذاشت.‏» جیم هم این موضوع را قبول دارد و می‌گوید:‏ «من نمی‌خواستم با دوستام فرق داشته باشم و اینجوری اونها را از دست بدم.‏»‏

چرا جوانان از همسالانشان پیروی می‌کنند

با بزرگ شدن فرزندان،‏ نفوذ والدین بر روی بعضی از آنان کمتر می‌شود و میل به یافتن محبوبیت در میان همسالان و پذیرفته شدن نزد آنان،‏ در این جوانان افزایش می‌یابد.‏ بعضی دیگر از جوانان صرفاً احساس می‌کنند که احتیاج دارند با کسی حرف بزنند که «قدرت درک داشته باشد» و یا بتواند این حس را در آنها بوجود آورد که کسی هست که به آنها احتیاج دارد و محبت می‌کند.‏ وقتی چنین گفتگوهایی در خانه انجام نگیرد —‏ که در اکثر موارد نیز چنین است —‏ این گونه جوانان به همسالان خود روی می‌آورند.‏ همچنین اغلب،‏ عدم اعتماد به نفس و احساس ناامنی باعث می‌شود عده‌ای از جوانان تحت تأثیر و نفوذ همسالانشان درآیند.‏

نفوذ همسالان،‏ الزاماً نباید مضر باشد.‏ مثلی است که می‌گوید:‏ «آهن آهن را تیز می‌کند،‏ همچنین مرد روی دوست خود را تیز می‌سازد.‏» (‏ امثال ۲۷:‏۱۷‏)‏ درست همانطور که با یک چاقوی آهنی می‌توان لبهٔ کند چاقوی دیگری را تیز کرد،‏ معاشرت با جوانان دیگر شخصیت تو را ‹تیز› می‌کند و موجب می‌شود که شخص بهتری بشوی —‏ در صورتی که این جوانان،‏ رفتار و طرز فکر عاقلانه و سالمی داشته باشند.‏

متأسفانه،‏ جوانان معمولاً از بلوغ کافی برخوردار نیستند —‏ چه از لحاظ ذهنی و چه از لحاظ روحانی.‏ خیلی از جوانان عقاید و نظرات نامعقول،‏ غیرقابل‌اعتماد و حتی مخربی دارند.‏ بنابراین،‏ اگر جوانی با خیال راحت اجازه دهد که همسالانش بر او تسلط داشته باشند،‏ قضیه شبیه این می‌شود که کوری راهنمای کور دیگری شود.‏ (‏ با متی ۱۵:‏۱۴ مقایسه شود.‏)‏ نتیجهٔ این کار،‏ فاجعه‌آمیز خواهد بود.‏

حتی اگر همسالانت باعث نشوند که دست به اعمال شنیع و زشت بزنی،‏ باز هم نفوذ آنان ممکن است برایت توان‌فرسا باشد.‏ دِبی تعریف می‌کند:‏ «آدم تمام حواسش به اینه که دوستاشو نگهداره.‏ وقتی هجده ساله بودم،‏ می‌ترسیدم محبوبیتم را در میان بچه‌ها از دست بدم و آن موقع دیگه نمی‌تونستم با آنها برم خوش بگذرونم.‏ می‌ترسیدم آنها من را تنها بگذارند.‏» از این جهت،‏ دِبی تمام سعی خود را می‌کرد تا همسالانش را از خود راضی نگه دارد.‏

آیا همسالانم روی من تأثیر می‌گذارند؟‏

آیا اکنون تو هم با لباس پوشیدن،‏ صحبت و اعمالت داری خودت را همرنگ جماعت می‌کنی؟‏ سوزی،‏ هفده سال دارد و ادعا می‌کند که «دوست نمی‌تونه واقعاً آدم را به کاری که دوست نداره وادار کنه.‏» این درست است،‏ لیکن فشار همسالانت می‌تواند آنقدر نامحسوس و اغواکننده باشد که نتوانی تشخیص دهی چقدر دارد بر تو تأثیر می‌گذارد.‏ برای مثال،‏ پطرس رسول را در نظر بگیر.‏ پطرس،‏ این مرد باشهامت و راسخ،‏ یکی از ستونهای مسیحیت بود.‏ خدا برای پطرس مبرم و آشکار ساخت که مردم از تمام ملتها و نژادها می‌توانند لطف و عنایت خدا را به خود جلب کنند.‏ از این رو،‏ پطرس به اولین مؤمنین در میان ملل بیگانه کمک کرد تا روی به مسیحیت آورند.‏ —‏ اعمال ۱۰:‏⁠۲۸‏.‏

معهذا،‏ از این واقعه مدتی گذشت و پطرس در اَنطاکیِه بود،‏ شهری که در آن عدهٔ زیادی از غیریهودیان،‏ مسیحی شده بودند.‏ پطرس با این مؤمنین از ملل بیگانه براحتی و آزادانه معاشرت داشت.‏ یک روز،‏ چند مسیحی یهودی که هنوز نسبت به غیریهودیان تبعیض قائل می‌شدند،‏ از اورشلیم به اَنطاکیِه آمدند.‏ حالا،‏ پطرس نزد دوستان یهودی خود چگونه رفتار می‌کرد؟‏

پطرس از مسیحیان ملل بیگانه دوری کرد و از غذا خوردن با آنان اجتناب نمود!‏ چرا؟‏ از قرار معلوم،‏ او ترسید که مبادا با این کار خود،‏ دوستان یهودیش را ناراحت کند.‏ شاید پطرس با خود گفته است،‏ ‹الآن تا وقتی که دوستانم اینجا هستند،‏ از مسیحیان ملل بیگانه کمی دوری می‌کنم و وقتی دوستانم بروند،‏ دوباره با آنها غذا خواهم خورد.‏ دلیلی ندارد که حسن تفاهم میان خود و دوستان یهودیم را به علت چنین مسئلهٔ جزئی و کوچکی از بین ببرم؟‏› بنابراین،‏ پطرس شروع به تظاهر کرد —‏ اصول خود را زیر پا گذاشت و کاری را انجام داد که واقعاً به آن عقیده نداشت.‏ (‏ غلاطیان ۲:‏⁠۱۱-‏۱۴‏)‏ پس،‏ کاملاً بدیهی و آشکار است که هیچ کس در مقابل فشار دوستان خود مصون نیست.‏

من چه کار خواهم کرد؟‏

بنابراین،‏ گفتن اینکه ‹من ترسی ندارم که دیگران چی فکر می‌کنند!‏› آسان است،‏ ولی عمل کردن به این گفته با وجود فشار همسالان،‏ چندان آسان نیست.‏ برای مثال،‏ در چنین موقعیتهایی چه خواهی کرد؟‏

یکی از همکلاسی‌هایت،‏ جلوی بچه‌های دیگر سیگار به تو تعارف می‌کند.‏ خوب می‌دانی که سیگار کشیدن کار اشتباهی است.‏ امّا همهٔ بچه‌ها منتظرند و می‌خواهند ببینند که چه کار خواهی کرد .‏ .‏ .‏

دختران مدرسه دارند دربارهٔ رابطهٔ جنسیی که با دوست‌پسرانشان داشته‌اند صحبت می‌کنند.‏ یکی از دختران از تو می‌پرسد:‏ «راستی تو هنوز باکره‌ای؟‏»‏

دلت می‌خواهد لباسی مثل لباس دخترهای دیگر بخری،‏ ولی مادرت می‌گوید،‏ خیلی کوتاه است.‏ طوری که مادرت اصرار دارد لباس بپوشی،‏ باعث می‌شود احساس کنی یک دختر بچهٔ شش ساله‌ای.‏ همکلاسی‌هایت مسخره‌ات می‌کنند.‏ یکی از دخترها به تو می‌گوید:‏ «چرا پول نهارت را جمع نمی‌کنی و یک لباس درست و حسابی نمی‌خری؟‏ مجبور هم نیستی به مادرت بگی.‏ لباسهای مدرسه‌ات را بگذار توی کمد مدرسه.‏»‏

آیا روبرو شدن با چنین موقعیتهایی کار آسانی است؟‏ خیر،‏ با وجود این،‏ اگر از نَه گفتن به همسالانت واهمه داشته باشی و بترسی،‏ آخر سر مجبور خواهی شد به خودت و به اصول و معیارهای اخلاقی خود و همچنین به والدینت نه بگویی.‏ چگونه می‌توانی خود را تقویت کنی تا در مقابل فشار همسالانت مقاومت کنی؟‏

قدرت تفکر

رابین پانزده‌ساله،‏ سیگار کشیدن را دوست نداشت ولی از آنجایی که دیگران سیگار می‌کشیدند،‏ او هم شروع کرد به سیگار کشیدن.‏ او تعریف می‌کند:‏ «بعداً،‏ پیش خودم فکر کردم،‏ ‹من که از سیگار کشیدن بدم میاد.‏ پس چرا دارم می‌کشم؟‏› دیگه نمی‌کشم.‏» او با استفاده از قدرت تفکر خود،‏ قادر بود در مقابل همسالانش ایستادگی کند!‏

بنابراین،‏ کتاب مقدس به نحو کاملاً شایسته‌ای جوانان را تشویق می‌کند که ‹معرفت و قدرت تمیز دادن مسائل› را در خود پرورش دهند.‏ (‏ امثال ۱:‏⁠۱-‏۵‏)‏ کسی که قدرت تفکر دارد و قادر است مسائل را از یکدیگر تمیز دهد،‏ محتاج راهنمایی همسالان بی‌تجربهٔ خود نیست.‏ در عین حال،‏ او فقط به شخص خود اطمینان نمی‌کند بلکه به نظرات دیگران نیز توجه می‌کند.‏ (‏ امثال ۱۴:‏۱۶‏)‏ چنین فردی مایل است ‹پند را بشنود و تأدیب را قبول نماید،‏ تا .‏ .‏ .‏ حکیم بشود.‏› —‏ امثال ۱۹:‏⁠۲۰‏.‏

لهذا،‏ اگر دیگران از تو به علت اینکه فکر خود را به کار می‌اندازی،‏ بدشان آمد و تو را استهزاء و مسخره کردند،‏ تعجب‌زده نشو.‏ امثال ۱۴:‏۱۷ نقل می‌کند:‏ ‹مردم از صاحب قدرت تفکر نفرت دارند.‏› (‏ د ج )‏ ولی در حقیقت چه کسانی قویترند،‏ آنانی که تسلیم شهوات و احساسات خود می‌شوند یا کسانی که قادرند به خواسته‌های نادرست خود نَه بگویند؟‏ (‏ با امثال ۱۶:‏۳۲ مقایسه شود.‏)‏ چه عاقبتی در انتظار کسانی است که تو را استهزاء می‌کنند؟‏ آیا می‌خواهی تو هم چنین آخر و عاقبتی داشته باشی؟‏ آیا احتمال نمی‌دهی که چنین افرادی به تو حسادت می‌ورزند و همچنین با استهزاء و مسخره کردن تو می‌خواهند احساس ترس و ناامنی خود را پنهان کنند؟‏

گریختن از دام

امثال ۲۹:‏۲۵ می‌گوید:‏ «ترس از انسان دام می‌گستراند.‏» در زمان کتاب مقدس،‏ دام یا تله وسیله‌ای بود که می‌توانست جانوری را که با خوش‌خیالی در صدد گرفتن طعمه برمی‌آمد،‏ بلافاصله گرفتار سازد.‏ امروزه نیز میل به پذیرفته شدن در میان همسالانت،‏ می‌تواند طعمه‌ای باشد.‏ این امر می‌تواند تو را طوری به دام بیندازد که معیارها و قوانین خدا را شکسته،‏ زیر پا بگذاری.‏ بنابراین،‏ چگونه می‌توانی از دامِ ترس از انسان،‏ بگریزی —‏ و یا از آن اجتناب و دوری کنی؟‏

اول از همه،‏ دوستان خود را با دقت انتخاب کن!‏ (‏ امثال ۱۳:‏۲۰‏)‏ با کسانی معاشرت کن که برای اصول و معیارهای مسیحی ارزش قائل هستند.‏ البته با این روش،‏ دوستی محدودی خواهی داشت.‏ جوانی تعریف می‌کند:‏ «چون پا به پای بچه‌های مدرسه نرفتم و طرز فکرشان را در مورد مواد مخدر و رابطهٔ جنسی قبول نکردم،‏ آنها هم من را به حال خودم گذاشتند.‏ اینجوری،‏ حسابی خیال خودم را راحت کردم که مجبور نیستم با آنها سازش کنم ولی بعد،‏ یک کمی احساس تنهایی می‌کردم.‏» با این حال،‏ کمی تنهایی کشیدن بهتر از آن است که اجازه دهی فشار همسالانت موجب تضعیف تو از لحاظ روحانی و اخلاقی شود.‏ معاشرت با اعضای خانواده و جماعت مسیحی می‌تواند جای خالی چنین افرادی را پر کند.‏

همچنین با گوش دادن به تذکرات والدینت می‌توانی در مقابل فشار همسالانت ایستادگی کنی.‏ (‏ امثال ۲۳:‏۲۲‏)‏ احتمالاً،‏ والدینت دارند سخت تلاش می‌کنند تا ارزشهای معنوی را به تو بیاموزند.‏ دختر جوانی اذعان کرد:‏ «پدر و مادرم در مورد من خیلی قاطعیت به خرج می‌دادند.‏ یک وقتها به خاطر این مسئله ناراحت می‌شدم،‏ ولی کلاً خوشحالم که آنها پای‌شان را توی یک کفش می‌کردند و دوستی‌های مرا محدود می‌کردند.‏» این دختر به دلیل مراقبت والدین،‏ تسلیم فشار همسالانش نشد و از مواد مخدر و رابطهٔ جنسی اجتناب کرد.‏

بعلاوه،‏ مشاور نوجوانان،‏ بِت وین‌شیپ،‏ اظهار می‌کند:‏ «جوانانی که در بعضی زمینه‌ها مهارت و توانایی کسب کرده‌اند،‏ قاعدتاً بیشتر به خود اطمینان دارند.‏ این جوانان برای بدست آوردن اعتماد به نفس احتیاج به نظر همسالانشان ندارند.‏» پس چرا سعی نمی‌کنی در امور مدرسه و کارهای منزل مهارت و صلاحیت کسب کنی؟‏ بخصوص،‏ جوانانی که شاهد یَهُوَه هستند،‏ می‌کوشند تا در خدمت مسیحی خود ‏‹عاملی باشند که خجل نشوند و کلام خدا را بخوبی انجام دهند.‏› —‏ ۲تیموتاؤس ۲:‏⁠۱۵‏.‏

امثال ۲۹:‏۲۵ بعد از هشدار در مورد «دام» ترس از انسان،‏ می‌افزاید:‏ «هر که بر خداوند توکّل نماید سرافراز خواهد شد.‏» رابطه با خدا،‏ احتمالاً بیش از هر چیز دیگر تو را تقویت می‌کند تا در مقابل فشار همسالانت بایستی.‏ برای مثال،‏ دِبی (‏ قبلاً به او اشاره شد)‏ مدتی هم رنگ جماعت شده بود و خیلی مشروب می‌خورد و مواد مخدر استفاده می‌کرد.‏ لیکن،‏ بعداً شروع به مطالعهٔ جدی کتاب مقدس کرد و به یَهُوَه توکل نمود.‏ اثر این کار چه بود؟‏ دِبی گفت:‏ «تصمیم گرفتم کارهایی را که این بچه‌ها می‌کنند،‏ نکنم.‏» او به آن جوانان گفت:‏ «شما راه خودتان را بروید،‏ منم راه خودم را.‏ اگر شما می‌خواهید با من دوستی کنید،‏ باید به معیارهایی که من برای آنها اهمیت قائلم،‏ احترام بگذارید.‏ بعلاوه،‏ ببخشید ولی،‏ هر چه می‌خواهید دربارهٔ من فکر کنید،‏ فکر کنید.‏ این راه منه.‏» عده‌ای از همسالان دِبی به ایمان جدید او احترام نگذاشتند.‏ ولی دِبی می‌گوید:‏ «از خودم خوشم اومد که این تصمیم را گرفتم.‏»‏

تو هم اگر از دامِ فشار همسالانت بگریزی ‹از خودت خوشت خواهد آمد› و مانع به بار آمدن مشکلات و اندوه بسیاری می‌شوی!‏

پرسشهایی برای گفتگو

▫چرا جوانان براحتی تحت تأثیر و نفوذ همسالان خود درمی‌آیند؟‏ آیا این امر الزاماً بد است؟‏

▫اتفاقی که برای پطرس رسول افتاد چه چیزی در مورد فشار دوستان و یا همسالان به ما می‌آموزد؟‏

▫در چه موقعیتهایی توانایی تو برای نه گفتن،‏ تحت آزمایش قرار می‌گیرد؟‏ (‏می‌توانی تجربهٔ شخصی خود را تعریف کنی )‏

▫وقتی کسی تو را به انجام دادن کاری تحریک می‌کند،‏ چه مسائلی را باید در نظر بگیری؟‏

▫چه چیزهایی به تو کمک می‌کند تا از دام ترس از انسان بگریزی؟‏

‏[نکتهٔ برجسته‌شده در صفحهٔ ۷۴]‏

دِبی تعریف می‌کند:‏ «آدم تمام حواسش به اینه که دوستاشو نگهداره.‏ می‌ترسیدم محبوبیتم را در میان بچه‌ها از دست بدم .‏ .‏ .‏ می‌ترسیدم آنها من را تنها بگذارند»‏

‏[کادر در صفحهٔ ۷۵]‏

‏‹اگر جرأت داری .‏ .‏ .‏ !‏›‏

همکلاسی‌های لیزا گفتند:‏ «برو ببینیم،‏ چه کار می‌تونی بکنی.‏ به خانم معلم بگو دهنش بو می‌ده!‏» خیر،‏ موضوع بر سر نظافت دهان نبود.‏ همکلاسی‌های لیزا او را تحریک می‌کردند که جرأت خود را نشان دهد —‏ ولی این کار خیلی خطرناک بود!‏ بلی،‏ ظاهراً بعضی از جوانان از تحریک کردن دیگران و واداشتن آنها به ارتکاب اعمالی نادرست،‏ حال از موذی‌گری جزئی گرفته تا خودکشی محض،‏ لذتی غیر طبیعی می‌برند.‏

امّا وقتی کسی تو را تحریک می‌کند که دست به کار احمقانه،‏ نامهربانانه و یا خطرناکی بزنی،‏ خوب راجع به آن فکر کن.‏ شخص حکیمی گفته است:‏ «مگسهای مرده روغن عطّار را متعفّن و فاسد می‌سازند،‏ و اندک حماقتی از حکمت و عزّت سنگینتر است.‏» (‏ جامعه ۱۰:‏⁠۱‏)‏ در دوران باستان،‏ چیز کوچکی مانند مگس مرده می‌توانست روغن عطار یا عطر گرانبها را خراب کند.‏ به همین نحو،‏ «اندک حماقتی» می‌تواند وجهه و حیثیت شخص را که بزحمت بدست آورده است،‏ از بین ببرد.‏

نتیجهٔ مسخره‌بازیهای بچگانه،‏ اغلب نمرات کم،‏ اخراج از مدرسه و یا حتی بازداشت به دست پلیس است!‏ آیا فکر می‌کنی هیچ وقت گیر نخواهی افتاد؟‏ از خودت بپرس،‏ آیا کاری که بچه‌ها از من می‌خواهند انجام دهم،‏ عاقلانه است؟‏ آیا از روی محبت است؟‏ آیا چنین کاری بر خلاف معیارهای کتاب مقدس و یا آنچه که والدینم به من آموزش داده‌اند است؟‏ در آن صورت،‏ آیا واقعاً می‌خواهم این جوانانی که کارشان مسخره‌بازی است،‏ زندگی من را به دست خودشان بگیرند؟‏ از همهٔ اینها گذشته،‏ آیا این بچه‌هایی که از من می‌خواهند زندگی و حیثیت خود را به خطر بیندازم،‏ دوستهای واقعی هستند؟‏ —‏ امثال ۱۸:‏⁠۲۴‏.‏

سپس،‏ سعی کن با جوانی که می‌خواهد تو را به انجام عمل اشتباهی وادارد،‏ صحبت و استدلال کنی.‏ تِری که هجده‌سال دارد همیشه با سؤالهایش مزهٔ خرابکاریهای همسالانش را از بین می‌برد و می‌پرسد،‏ ‹چرا این کار را بکنم؟‏ تازه،‏ این کار چه چیزی را ثابت می‌کنه؟‏› بعلاوه،‏ به او بگو که تو اصول و معیارهای مشخصی داری و قصد داری بر طبق آنها زندگی کنی.‏ دختر جوانی سعی کرد پسری را تحریک کند تا با وی رابطهٔ جنسی برقرار کند و گفت،‏ «نمی‌دونی چه چیزی را داری از دست می‌دی.‏» آن پسر جواب داد:‏ «چرا می‌دونم،‏ زونا (‏ تبخال)‏،‏ سوزاک،‏ سیفیلیس .‏ .‏ .‏ »‏

بلی،‏ اگر شهامت به خرج دهی و به همسالانت نَه بگویی،‏ آنوقت دیگر دست به کاری نمی‌زنی که بعداً موجب پشیمانی شود!‏

‏[تصویر در صفحهٔ ۷۶]‏

اغلب،‏ جوانان برای حمایت و پشتیبانی به یکدیگر متوسل می‌شوند

‏[تصویر در صفحهٔ ۷۷]‏

آیا تاکنون همسالانت تو را تحت فشار گذاشته‌اند تا دست به کاری بزنی که می‌دانستی اشتباه است؟‏

‏[تصویر در صفحهٔ ۷۸]‏

قدرت و شهامت آن را داشته باش که در مقابل فشار همسالانت ایستادگی کنی!‏

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی