کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • دآ درس ۹۰ ص ۲۱۰-‏ص ۲۱۱ بند ۵
  • مرگ عیسی در جُلجُتا

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • مرگ عیسی در جُلجُتا
  • درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • مطالب مشابه
  • پیلاتُس و هیرودیس هر دو عیسی را بی‌گناه شمردند
    عیسی—‏راه و حقیقت و حیات
  • نزد هیرودیس و سپس بازگشت نزد پیلاطُس
    بزرگترین انسان همهٔ اعصار
  • عیسی به دست دشمنانش سپرده شد و او را برای اعدام بردند
    عیسی—‏راه و حقیقت و حیات
  • عیسی کشته می‌شود
    کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
لینک‌های بیشتر
درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
دآ درس ۹۰ ص ۲۱۰-‏ص ۲۱۱ بند ۵
در حالی که عیسی روی چوبه بود،‏ یک فرمانده و عده‌ای از شاگردان عیسی از جمله مریم و یوحنا نزدیک آنجا بودند

درس ۹۰

مرگ عیسی در جُلجُتا

سران کاهنان،‏ عیسی را به کاخ پیلاتُسِ فرماندار بردند.‏ پیلاتُس از آن‌ها پرسید:‏ ‹این مرد را به چه جرمی متهم می‌کنید؟‏› آن‌ها گفتند:‏ ‹او ادعا می‌کند که پادشاه است!‏› پیلاتُس از عیسی پرسید:‏ ‹آیا تو پادشاه یهودیان هستی؟‏› عیسی جواب داد:‏ ‹پادشاهی من به این دنیا تعلّق ندارد.‏›‏

بعد پیلاتُس عیسی را پیش هیرودیس که حاکم جلیل بود فرستاد تا ببیند که او جرمی در عیسی پیدا می‌کند یا نه.‏ هیرودیس هیچ ایراد و اشتباهی در عیسی پیدا نکرد،‏ پس او را پیش پیلاتُس برگرداند.‏ بعد او به مردم گفت:‏ ‹من و هیرودیس هیچ تقصیری در عیسی پیدا نکردیم.‏ من آزادش می‌کنم.‏› مردم فریاد زدند:‏ ‹اعدامش کن!‏ اعدامش کن!‏› سربازان،‏ عیسی را شلاق و کتک زدند و روی او تف انداختند.‏ آن‌ها تاجی که از خار درست شده بود روی سرش گذاشتند و او را مسخره کردند و گفتند:‏ ‹سلام ای پادشاه یهودیان!‏› پیلاتُس دوباره به آن مردم گفت:‏ ‹من هیچ تقصیری در این مرد پیدا نکردم.‏› اما آن‌ها فریاد زدند:‏ ‹روی تیر،‏ اعدامش کن!‏› پس پیلاتُس دستور داد که عیسی را اعدام کنند.‏

سربازان،‏ عیسی را به جایی که اسمش جُلجُتا بود بردند و او را به تیر میخکوب کردند.‏ بعد تیر را در آنجا برپا کردند.‏ عیسی دعا کرد و گفت:‏ ‹پدر،‏ آن‌ها را ببخش!‏ چون نمی‌دانند که چه کار می‌کنند.‏› مردم عیسی را مسخره کردند و گفتند:‏ ‹اگر پسر خدایی،‏ از روی تیر پایین بیا!‏ خودت را نجات بده!‏›‏

یکی از دو مجرمی که کنار او روی تیر آویزان بود،‏ به عیسی گفت:‏ ‹وقتی به پادشاهی‌ات رسیدی،‏ یاد من باش.‏› عیسی به او قول داد:‏ ‹تو با من در بهشت خواهی بود.‏› بعد از ظهر همان روز،‏ تمام آن سرزمین مدت سه ساعت تاریک شد.‏ بعضی از شاگردان که مریم مادر عیسی هم بین آن‌ها بود،‏ نزدیک تیر شکنجه ایستاده بودند.‏ عیسی از یوحنا خواست که از مریم مثل مادر خودش نگهداری کند.‏

در آخر،‏ عیسی گفت:‏ ‹تمام شد!‏› او سرش را پایین انداخت و نفس آخرش را کشید.‏ همان لحظه،‏ زلزلهٔ شدیدی اتفاق افتاد.‏ پردهٔ سنگینی که در معبد آویزان بود و قدس را از قدس‌الاقداس جدا می‌کرد،‏ از بالا تا پایین دو تکه شد.‏ یک فرمانده گفت:‏ ‹او واقعاً پسر خدا بود.‏›‏

‏«همهٔ وعده‌های خدا هر چقدر هم که زیاد باشند،‏ از طریق او ‹بله› شده‌اند.‏»—‏۲قُرِنتیان ۱:‏۲۰

سؤال:‏ چرا پیلاتُس اجازه داد که عیسی کشته شود؟‏ عیسی چطور نشان داد که بیشتر به فکر دیگران است تا به فکر خودش؟‏

مَتّی ۲۷:‏۱۱-‏۱۴،‏ ۲۲-‏۳۱،‏ ۳۸-‏۵۶؛‏ مَرقُس ۱۵:‏۲-‏۵،‏ ۱۲-‏۱۸،‏ ۲۵،‏ ۲۹-‏۳۳،‏ ۳۷-‏۳۹؛‏ لوقا ۲۳:‏۱-‏۲۵،‏ ۳۲-‏۴۹؛‏ یوحنا ۱۸:‏۲۸–‏۱۹:‏۳۰

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی