کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • دآ درس ۹۶ ص ۲۲۴-‏ص ۲۲۵ بند ۲
  • عیسی سولُس را انتخاب کرد

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • عیسی سولُس را انتخاب کرد
  • درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
  • مطالب مشابه
  • در راه دمشق
    کتاب من از داستان‌های کتاب مقدّس
  • تمام جماعت‌ها «برای مدتی آرامش پیدا کردند»‏
    دربارهٔ پادشاهی خدا شهادتی کامل دهید
  • اطاعت از قربانی‌ها نیکوتر است
    برج دیده‌بانی ۲۰۱۱
  • داوود و شائول
    درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
لینک‌های بیشتر
درس‌های آموزنده از کتاب مقدّس
دآ درس ۹۶ ص ۲۲۴-‏ص ۲۲۵ بند ۲
نور درخشانی دورتادور سولُس تابید

درس ۹۶

عیسی سولُس را انتخاب کرد

سولُس یکی از تابعان امپراتوری روم بود که در شهر تارسوس به دنیا آمده بود.‏ او یک فَریسی بود و اطلاعات زیادی دربارهٔ قوانین یهودیان داشت.‏ سولُس از مسیحیان متنفر بود.‏ او مردان و زنان مسیحی را از خانه‌هایشان بیرون می‌کشید و به زندان می‌انداخت.‏ وقتی گروهی اوباش،‏ استیفان را سنگسار کردند و کشتند،‏ او کنارشان ایستاده بود و تماشا می‌کرد.‏

اما برای سولُس کافی نبود که فقط مسیحیان اورشلیم را دستگیر کند.‏ سولُس از کاهن اعظم خواست که او را به شهر دمشق بفرستد تا مسیحیان آنجا را هم دستگیر کند.‏ وقتی سولُس به دمشق نزدیک شد،‏ یک‌دفعه نور درخشانی دورتادورش تابید و او به زمین افتاد.‏ بعد صدایی شنید که گفت:‏ ‹سولُس،‏ چرا اینقدر مرا اذیت می‌کنی؟‏› سولُس پرسید:‏ ‹تو کی هستی؟‏› آن صدا گفت:‏ ‹من عیسی هستم.‏ به دمشق برو و آنجا به تو گفته می‌شود که چه کار باید بکنی.‏› همان لحظه سولُس کور شد،‏ طوری که باید دستش را می‌گرفتند و او را به داخل شهر می‌بردند.‏

در دمشق،‏ یک مسیحی وفادار به اسم حَنانیا زندگی می‌کرد.‏ عیسی در رؤیایی به او گفت:‏ ‹بلند شو و به خانهٔ یهودا در کوچهٔ «راست» برو و سراغ مردی را بگیر که اسمش سولُس است.‏› حَنانیا گفت:‏ ‹سَرورم،‏ من از خیلی‌ها شنیده‌ام که این مرد شاگردان تو را به زندان می‌اندازد!‏› ولی عیسی به او گفت:‏ ‹پیش او برو.‏ من سولُس را انتخاب کرده‌ام تا خبر خوش پادشاهی خدا را به ملت‌های زیادی اعلام کند.‏›‏

سولُس بعد از دیدن نوری درخشان نابینا شد

پس حَنانیا سولُس را پیدا کرد و به او گفت:‏ ‹برادرم سولُس،‏ عیسی مرا فرستاده تا چشمانت را باز کنم.‏› همان لحظه سولُس توانست دوباره ببیند.‏ او حقیقت را دربارهٔ عیسی یاد گرفت و پیرو او شد.‏ سولُس تعمید گرفت و مسیحی شد و با برادران مسیحی‌اش در کنیسه‌ها شروع به موعظه کرد.‏ فکرش را بکن که وقتی یهودیان دیدند سولُس دربارهٔ عیسی به مردم تعلیم می‌دهد،‏ چقدر شوکه شدند!‏ آن‌ها گفتند:‏ ‹آیا این همان کسی نیست که شاگردان عیسی را تعقیب می‌کرد؟‏›‏

سولُس سه سال در دمشق موعظه کرد.‏ یهودیان از سولُس متنفر بودند و برای کشتن او نقشه کشیدند.‏ ولی برادران از این نقشه باخبر شدند و به او کمک کردند تا فرار کند.‏ آن‌ها او را در یک سبد گذاشتند و از سوراخی که در دیوار شهر بود،‏ پایین فرستادند.‏

وقتی سولُس به اورشلیم رسید،‏ سعی کرد پیش برادران برود،‏ ولی آن‌ها از او ترسیدند.‏ یک شاگرد مهربان به نام برنابا،‏ سولُس را پیش رسولان برد و آن‌ها را قانع کرد که او واقعاً عوض شده است.‏ سولُس در اورشلیم با شور و شوق زیاد،‏ همراه با جماعت شروع به موعظهٔ خبر خوش کرد.‏ او بعد از مدتی به پولُس معروف شد.‏

‏‹عیسی مسیح برای نجات گناهکاران به این دنیا آمد.‏ البته من در بین گناهکاران از همه گناهکارترم!‏›—‏۱تیموتائوس ۱:‏۱۵

سؤال:‏ چرا مسیحیان از سولُس می‌ترسیدند؟‏ چه چیز باعث شد که او تغییر کند؟‏

اعمال ۷:‏۵۴–‏۸:‏۳؛‏ ۹:‏۱-‏۲۸؛‏ ۱۳:‏۹؛‏ ۲۱:‏۴۰–‏۲۲:‏۱۵؛‏ رومیان ۱:‏۱؛‏ غَلاطیان ۱:‏۱۱-‏۱۸

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی