کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • ب۹۵ ۱/‏۷ ص ۵-‏ص ۸
  • پایان تنفر جهانی

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • پایان تنفر جهانی
  • برج دیده‌بانی ۱۹۹۵
  • عنوان‌های فرعی
  • مطالب مشابه
  • فائق آمدن بر تنفر در اردوگاه اسیران
  • وقتی برای نفرت
  • دنیایی عاری از تنفر
  • آیا هرگز تنفر پایان می‌یابد؟‏
    برج دیده‌بانی ۱۹۹۵
  • چرا دنیا پر از نفرت است؟‏
    برج دیده‌بانی (‏عمومی)‏ ۲۰۲۲
  • نفرت ریشه‌کن خواهد شد!‏
    برج دیده‌بانی (‏عمومی)‏ ۲۰۲۲
  • ما می‌توانیم بر نفرت غلبه کنیم!‏
    برج دیده‌بانی (‏عمومی)‏ ۲۰۲۲
لینک‌های بیشتر
برج دیده‌بانی ۱۹۹۵
ب۹۵ ۱/‏۷ ص ۵-‏ص ۸

پایان تنفر جهانی

حدود دو هزار سال پیش،‏ اقلیتی وجود داشت که مورد تنفر قرار گرفته بود.‏ تِرتولیانوس،‏ رفتار و نظر رایج و متداول رومیان را نسبت به مسیحیان اولیه،‏ چنین توصیف می‌کند:‏ «اگر از آسمان باران نبارد،‏ اگر زمین‌لرزه‌ای رخ دهد،‏ اگر قحطی یا طاعون بیاید،‏ بلافاصله این فریادیست که برمی‌آید ‹بیندازید مسیحیان را جلوی شیرها!‏› »‏

مسیحیان اولیه،‏ با وجود اینکه مورد تنفر قرار گرفته بودند،‏ با وسوسهٔ انتقام‌جویی ناشی از بی‌عدالتی،‏ در ستیز بودند.‏ عیسی مسیح در موعظهٔ معروف خود بر روی کوه گفت:‏ ‹شنیده‌اید که گفته شده است همسایهٔ خود را محبّت نما و با دشمن خود عداوت کن.‏ امّا من بشما میگویم که دشمنان خود را محبّت نمائید و برای هر که بشما جفا رساند دعای خیر کنید.‏ › —‏ متی ۵:‏⁠۴۳،‏۴۴‏.‏

یهودیان،‏ روایتی داشتند که می‌گفت،‏ ‹تنفر از دشمن› رواست.‏ حال آنکه،‏ عیسی گفت که ما نه فقط به دوستان بلکه به دشمنانمان هم باید محبت کنیم.‏ این،‏ عملیست دشوار؛‏ لیکن امکان‌پذیر.‏ محبت کردن به دشمن،‏ به این معنا نیست که تمامی راهها و اعمال او را دوست داشته باشیم.‏ کلمهٔ یونانیی که در گزارش متی به چشم می‌خورد،‏ از آگاپه مشتق شده است که محبتی را توصیف می‌کند که مطابق اصول عمل می‌کند.‏ شخصی که آگاپه‏،‏ یعنی محبت اصولی را از خود بروز می‌دهد،‏ حتی به دشمنی که از او متنفر بوده و با او بدرفتاری می‌کند نیز احسان می‌ورزد.‏ چرا؟‏ زیرا این،‏ راه تقلید از عیسی و پیروزی بر تنفر است.‏ یک محقق در زمینهٔ نوشته‌های مقدس یونانی،‏ بیان کرد:‏ «[‏آگاپه‏] ما را قادر می‌سازد تا بر تمایل ذاتی خود به خشم و تندخویی،‏ فائق آئیم.‏» آیا این امر در دنیای پر از نفرت امروز،‏ عملی است؟‏

باید اعتراف کرد که همهٔ آنانی که ادعای مسیحیت می‌کنند،‏ در پیروی از سرمشق مسیح مصمم نیستند.‏ فجایع اخیر رواندا،‏ به دست گروههای قومیی صورت گرفت که بسیاری از اعضای آنها،‏ اظهار می‌کردند که مسیحیند.‏ پیلار دیئِز اِسپِلوسِن،‏ راهبهٔ کلیسای کاتولیک رومی،‏ که ۲۰ سال در رواندا خدمت کرده بود،‏ واقعهٔ تکان‌دهنده‌ای را نقل کرد.‏ مردی،‏ در حالی که نیزه‌ای را که با آن آدم کشته بود در هوا می‌چرخاند،‏ به کلیسای او نزدیک شد.‏ راهبه پیلار،‏ از او پرسید:‏ «چه کار می‌کنی؛‏ راه افتادی خون مردم را می‌ریزی؟‏ مگر مسیح را فراموش کردی؟‏» مرد نیزه بدست گفت،‏ نه فراموش نکردم و داخل کلیسا شد،‏ زانو زد و با شور تمام،‏ ازبر شروع به تسبیح خواندن کرد.‏ ولی بعد،‏ بلند شد و رفت که به کشتن ادامه دهد.‏ آن راهبه اقرار کرد:‏ «این واقعه نشان‌دهندهٔ این است که ما انجیل را درست آموزش نمی‌دهیم.‏» حال اینکه،‏ چنین کوتاهی‌هایی به معنای نقصان در پیام عیسی،‏ نیست.‏ آنانی که مسیحیت راستین را در عمل نشان می‌دهند،‏ حقیقتاً می‌توانند بر تنفر پیروز گردند.‏

فائق آمدن بر تنفر در اردوگاه اسیران

ماکس لیبستِر،‏ یهودیی می‌باشد که از قتل‌عام یهودیان،‏ جان سالم بدر برده است.‏ با اینکه نام خانوادگیش به معنی «عزیز» است،‏ ولی شاهد یک دنیا تنفر بوده است.‏ او آنچه را که در آلمان نازی دربارهٔ محبت و نفرت آموخت،‏ شرح می‌دهد.‏

‏«من طی دههٔ ۱۹۳۰،‏ در آلمان،‏ نزدیک مانهایم بزرگ شدم.‏ هیتلر ادعا می‌کرد که یهودیان،‏ همگی سودجوهای پولداری هستند که مردم آلمان را استثمار می‌کنند.‏ ولی،‏ حقیقت امر این بود که پدر من کفاش ساده‌ای بیش نبود.‏ با این وجود،‏ بر اثر تبلیغات نازی،‏ همسایه‌ها به ضد ما برخاستند.‏ هنوز یک نوجوان بودم که یک روستایی بزور مرا گرفت و به پیشانیم خون خوک مالید.‏ این توهین زشت،‏ فقط شمه‌ای بود از آنچه که قرار بود در آینده بر سرمان بیاید.‏ در سال ۱۹۳۹،‏ گشتاپو مرا دستگیر و تمام اموالم را ضبط کرد.‏

‏«از ژانویهٔ ۱۹۴۰ تا مه ۱۹۴۵،‏ در پنج اردوگاه مختلف با نامهای،‏ زاکسِن‌هاوزِن،‏ نُویِن‌گامِه،‏ آوشویتسْ،‏ بونا و بوخِن‌والد،‏ بودم و در آنجا باید برای زنده ماندن تقلا می‌کردم.‏ پدرم هم که به زاکسِن‌هاوزِن فرستاده شده بود،‏ در زمستان وحشتناک ۱۹۴۰،‏ جان خودش را از دست داد.‏ من خودم شخصاً،‏ جسد او را به کورهٔ آدم‌سوزی بردم.‏ در آنجا،‏ تلی از اجساد مردگان وجود داشت که قرار بود همه را بسوزانند.‏ مجموعاً،‏ هشت نفر از اعضای خانوادهٔ من در اردوگاههای مختلف مردند.‏

‏«زندانیان،‏ از کاپوها بیشتر نفرت داشتند تا از گارد اِس اِس.‏ کاپوها‏،‏ زندانیانی بودند که با اِس اِس همکاری می‌کردند و از این بابت،‏ مزایای بخصوصی شامل حال ایشان می‌شد.‏ آنان را مسئول تقسیم غذا کرده بودند و همچنین طبق دستور،‏ زندانیان دیگر را می‌گرفتند زیر مشت و لگد.‏ اغلب،‏ ناعادلانه و مستبدانه رفتار می‌کردند.‏ فکر می‌کنم،‏ به اندازهٔ کافی دلیل داشتم که هم از اِس اِس‌ها و هم از کاپوها متنفر باشم.‏ اما در دوران حبسم،‏ یاد گرفتم که قدرت محبت،‏ بیشتر از تنفر است.‏

‏«بردباری و شکیبایی زندانیانی که شاهد یَهُوَه بودند،‏ مرا قانع کرد که ایمان آنان بر اساس کتاب مقدس است —‏ و خود من هم یک شاهد یَهُوَه شدم.‏ اِرنست واُوئِر،‏ شاهدی که او را در اردوگاه اسیران نُویِن‌گامِه ملاقات کردم،‏ مرا به این ترغیب کرد که طرز فکر مسیح را در خود پرورش دهم.‏ کتاب مقدس می‌گوید که ‹چون او را دشنام میدادند دشنام پس نمیداد و چون عذاب میکشید تهدید نمینمود بلکه خویشتنرا بداور عادل تسلیم کرد.‏› (‏۱پطرس ۲:‏⁠۲۳‏)‏ من هم سعی کردم که همان کار را بکنم؛‏ انتقام گرفتن را به عهدهٔ خدایی که داور کل است،‏ بگذارم.‏

‏«طی سالهایی که در اردوگاهها سپری کردم،‏ آموختم که این،‏ جهالت مردم است که باعث می‌شود آنان دست به شرارت بزنند.‏ حتی همهٔ افراد گارد اِس اِس هم بد نبودند —‏ یکی از آنها زندگی مرا نجات داد.‏ یک بار اسهال شدیدی گرفتم و حتی قدرت نداشتم که پیاده از سر کار به اردوگاه بیایم.‏ صبح روز بعد،‏ باید مرا به اتاق گاز آوشویتسْ می‌فرستادند.‏ ولی یک گارد اِس اِس که اهل همان منطقه‌ای از آلمان بود که من از آن آمده بودم،‏ میانجیگری کرد.‏ او یک کاری برایم در کافه‌تریای اِس اِس پیدا کرد.‏ آنجا می‌توانستم استراحت کنم،‏ تا اینکه خوب شدم.‏ یک روز به من اعتراف کرد:‏ ‹می‌دانی ماکس،‏ من احساس می‌کنم که انگار سوار قطاری هستم که دارد با سرعت زیادی می‌رود و کنترلش هم از دست خارج شده.‏ اگر خودم را از آن به بیرون پرت کنم،‏ کشته می‌شوم.‏ اگر هم در قطار بمانم،‏ تصادف می‌کند و لِه می‌شوم!‏›‏

‏«این افراد احتیاج به محبت داشتند،‏ همان قدر که من احتیاج به محبت داشتم.‏ در حقیقت،‏ محبت،‏ دلسوزی و همچنین ایمانم به خدا بود که مرا قادر ساخت تا با آن شرایط فلاکت‌بار و تهدید روزانهٔ اعدام،‏ بسازم.‏ نمی‌توانم بگویم که بدون اینکه آسیبی دیده باشم،‏ نجات پیدا کردم،‏ ولی جراحت زیادی از لحاظ عاطفی به من وارد نشده بود.‏»‏

مهر و محبتی که هنوز بعد از ۵۰ سال،‏ از چهره ماکس ساطع می‌گردد،‏ سند گویائیست بر راستی کلامش.‏ معهذا،‏ قضیهٔ ماکس،‏ تنها مورد نیست.‏ ماکس دلیل مستحکمی برای فائق آمدن بر تنفر داشت —‏ او می‌خواست از مسیح تقلید کند.‏ دیگر کسانی که کتاب مقدس راهنمای ایشان بوده است نیز چنین کرده‌اند.‏ سیمون،‏ یک شاهد یَهُوَه از کشور فرانسه،‏ توضیح می‌دهد که چگونه به معنی واقعی محبت ایثارگرانه،‏ پی برده است.‏

‏«مادرم،‏ اِما،‏ که اندکی قبل از جنگ جهانی دوم،‏ شاهد یَهُوَه شده بود،‏ به من آموخت که دلیل اینکه مردم اغلب بدی می‌کنند،‏ این است که چیز بهتری یاد نگرفته‌اند.‏ او توضیح می‌داد که در عوض،‏ اگر ما از آنان متنفر باشیم،‏ آنوقت دیگر مسیحی واقعی نیستیم،‏ چرا که عیسی به ما گفت،‏ باید به دشمنانمان محبت کنیم و برای کسانی که ما را آزار می‌دهند،‏ دعا کنیم.‏ —‏ متی ۵:‏⁠۴۴‏.‏

‏«من مورد حادی را به یاد می‌آورم که این اعتقاد را تحت آزمایش قرار داد.‏ در خلال مدتی که فرانسه در اشغال نازی‌ها بود،‏ در ساختمانمان همسایه‌ای داشتیم که مادرم از دست او بسیار سختی کشید.‏ او مادرم را به گشتاپو لو داد و در نتیجه،‏ مادرم را دو سال به اردوگاههای اسیران در آلمان بردند،‏ جایی که او نزدیک بود بمیرد.‏ بعد از جنگ،‏ پلیس فرانسه از مادرم خواست که کاغذی را که آن زن را به عنوان یک خبرچین آلمانی متهم می‌کرد،‏ امضا کند.‏ ولی مادرم امتناع کرد و گفت که ‹خدا داور و پاداش‌دهندهٔ خوبی و بدی است.‏› چند سال بعد،‏ همین همسایه،‏ سرطان علاج‌ناپذیری گرفت.‏ مادرم از بدبختی او به وجد نیامد،‏ بلکه ساعات فراوانی را صرف کرد تا آخرین ماههای زندگی او را تا جایی که امکان داشت برایش آسوده سازد.‏ این پیروزی محبت بر نفرت را هرگز فراموش نمی‌کنم.‏»‏

این دو مثال،‏ قدرت محبت استوار بر اصول را در رویارویی با بی‌عدالتی،‏ نشان می‌دهد.‏ با این وجود،‏ کتاب مقدس می‌گوید که «وقتی برای محبّت و وقتی برای نفرت» وجود دارد.‏ (‏جامعه ۳:‏⁠۱،‏۸‏)‏ چگونه چنین چیزی امکان‌پذیر است؟‏

وقتی برای نفرت

خدا،‏ همه گونه تنفری را محکوم نمی‌کند.‏ کتاب مقدس دربارهٔ عیسی مسیح می‌گوید:‏ «عدالترا دوست و شرارترا دشمن میداری.‏» (‏عبرانیان ۱:‏⁠۹‏)‏ حال اینکه،‏ تفاوتی میان نفرت از خطا و نفرت از خطاکار وجود دارد.‏

عیسی خود،‏ سرمشقی بود برای تعادلی مناسب میان محبت و نفرت.‏ او از ریاکاری متنفر بود،‏ ولی سعی کرد به ریاکاران کمک کند تا طرز فکرشان را تغییر دهند.‏ (‏متی ۲۳:‏⁠۲۷،‏۲۸؛‏ لوقا ۷:‏⁠۳۶-‏۵۰‏)‏ عیسی خشونت را محکوم کرد،‏ با این وجود،‏ برای کسانی که او را اعدام کردند،‏ دعا کرد.‏ (‏متی ۲۶:‏⁠۵۲؛‏ لوقا ۲۳:‏⁠۳۴‏)‏ اگر چه دنیا،‏ بی‌دلیل از عیسی نفرت داشت،‏ ولی او جان خود را داد تا به دنیا حیات بخشد.‏ (‏یوحنا ۶:‏⁠۳۳،‏۵۱؛‏ ۱۵:‏⁠۱۸،‏۲۵‏)‏ عیسی نمونهٔ کاملی را از تنفر خداپسندانه و محبت استوار بر اصول،‏ برای ما به جا گذاشت.‏

بی‌عدالتی ممکن است باعث رنجش روحی ما گردد؛‏ درست همان گونه که در مورد عیسی رخ داد.‏ (‏لوقا ۱۹:‏⁠۴۵،‏۴۶‏)‏ با این همه،‏ چنین اختیاری به مسیحیان داده نشده است که شخصاً انتقام بگیرند.‏ پولس،‏ مسیحیانی را که در روم بودند،‏ چنین نصیحت کرد:‏ «هیچکسرا بعوض بدی بدی مرسانید،‏ .‏ .‏ .‏ اگر ممکنست بقدر قوّهٔ خود با جمیع خلق بصلح بکوشید.‏ .‏ .‏ .‏ انتقام خود را مکشید .‏ .‏ .‏ مغلوب بدی مشو بلکه بدیرا بنیکوئی مغلوب ساز.‏» (‏رومیان ۱۲:‏⁠۱۷-‏۲۱‏)‏ اگر شخصاً،‏ تنفر و کینه به دل راه ندهیم و از انتقام گرفتن اجتناب کنیم،‏ در آن هنگام محبت پیروز می‌گردد.‏

دنیایی عاری از تنفر

برای از میان برداشته شدن تنفر در سطح جهان،‏ باید تغییری در طرز فکر مصرانهٔ میلیونها انسان حاصل شود.‏ چگونه می‌توان به چنین چیزی دست یافت؟‏ پروفسور اِروین شتاؤب،‏ توصیه می‌کند:‏ «ما از ارزش کسانی که به ایشان زیان می‌رسانیم،‏ می‌کاهیم و بر کسانی که ایشان را یاری می‌کنیم،‏ ارزش می‌نهیم.‏ همچنانکه ارزش کسانی که به ایشان یاری می‌کنیم،‏ در نظر ما افزوده می‌گردد،‏ و رضایتی را که در فطرت کمک کردن می‌باشد،‏ حس می‌کنیم،‏ آنگاه ما نیز پی می‌بریم که دلسوز و مددکارتر شده‌ایم.‏ یکی از اهداف ما باید این باشد که جوامعی را بیافرینیم که در آنها وسیع‌ترین شرکت ممکن در رسیدگی به دیگران انجام شود.‏» —‏ ریشه‌های شرارت.‏

به بیان دیگر،‏ به فراموشی سپردن تنفر،‏ مستلزم آفرینش جامعه‌ای است که مردم آن با کمک به یکدیگر،‏ محبت را می‌آموزند؛‏ جامعه‌ای که انسانها در آن،‏ تمام خصومت حاصل از تبعیض،‏ ملیت‌گرائی،‏ نژادپرستی و طایفه‌گرائی را فراموش می‌کنند.‏ آیا یک چنین جامعه‌ای وجود دارد؟‏ به خاطرات مردی که در طی انقلاب فرهنگی چین،‏ شخصاً با تنفر مواجه شد،‏ گوش کنید.‏

‏«هنگامی که انقلاب فرهنگی شد،‏ به ما یاد دادند که در ‹مبارزات طبقاتی،‏› جایی برای سازش وجود ندارد.‏ تنفر،‏ گرایش حاکم بود.‏ من عضو ارتش سرخ شدم و در همه جا به دنبال ‹دشمنان طبقاتی› می‌گشتم —‏ حتی در میان اقوام خودم.‏ با اینکه آن موقع فقط یک نوجوان بودم،‏ در تفتیش منازل شرکت می‌کردم.‏ در این عملیات،‏ ما در پی یافتن مدرکی دال بر ‹تمایلات ارتجاعی› بودیم.‏ من همچنین جلسهٔ عمومیی را که در آن یک ‹ضد انقلاب› محکوم می‌شد،‏ رهبری کردم.‏ البته،‏ گاهی اتهامات وارده،‏ بیشتر بر اساس عداوت شخصی بود تا ملاحظات سیاسی.‏

‏«می‌دیدم که بسیاری را تنبیه بدنی می‌کردند —‏ پیر و جوان،‏ مرد و زن —‏ و اینگونه تنبیه،‏ ظالمانه‌تر و ظالمانه‌تر می‌شد.‏ یکی از معلمهای مدرسه‌ام را که مرد شریفی بود،‏ همچون یک مجرم،‏ در خیابانها راه بردند.‏ دو ماه بعد،‏ جسد معلم محترم دیگری از مدرسه‌ام را،‏ در رودخانهٔ سوژُئو پیدا کردند،‏ و معلم انگلیسی‌ام را نیز مجبور کردند که خودش را حلق‌آویز کند.‏ این،‏ برای من تکان‌دهنده بود و مرا گیج کرد.‏ اینها مردم خوش‌قلبی بودند.‏ این طرز رفتار با آنها اشتباه بود!‏ به همین دلیل،‏ با ارتش سرخ قطع رابطه کردم.‏

‏«فکر نمی‌کنم که این دورهٔ کوتاه تنفری که بر چین مستولی گشت،‏ تنها مورد باشد.‏ این قرن،‏ طغیانهای بسیاری از تنفر به خود دیده است.‏ یقین دارم که با همهٔ این احوال،‏ محبت می‌تواند بر تنفر غلبه کند.‏ این چیزیست که با چشمان خود دیده‌ام.‏ وقتی شروع به معاشرت با شاهدان یَهُوَه کردم،‏ محبت واقعیی که آنان به مردم همهٔ نژادها و طبقات نشان می‌دادند،‏ مرا تحت تأثیر قرار داد.‏ من آرزوی زمانی را دارم که همانطور که کتاب مقدس قول داده است،‏ همه آموخته باشند،‏ به یکدیگر محبت کنند.‏»‏

آری،‏ جامعهٔ بین‌المللی شاهدان یَهُوَه،‏ گواه زنده‌ای است از اینکه می‌توان تنفر را برانداخت.‏ شاهدان یَهُوَه از هر پیشینه‌ای که باشند،‏ می‌کوشند که احترام متقابل را جایگزین تبعیض کنند و اثر هر طایفه‌گرایی،‏ نژادپرستی و ملیت‌گراییی را از بین ببرند.‏ یکی از دلایل اصلی پیروزی شاهدان یَهُوَه،‏ عزمشان به ابراز محبت هدایت‌شده توسط اصول،‏ در تقلید از عیسی مسیح است.‏ دلیل دیگر،‏ این است که آنان انتظار می‌کشند تا ملکوت خدا به هر بی‌عدالتیی که احتمالاً اکنون از آن رنج می‌برند،‏ خاتمه دهد.‏

ملکوت خدا،‏ راه‌حل نهایی برای بوجود آوردن دنیایی عاری از تنفر است؛‏ دنیایی که در آن،‏ پلیدی یا شرارت نیز وجود نخواهد داشت که از آن متنفر باشیم.‏ این حکومت آسمانی که در کتاب مقدس به عنوان «آسمانهای جدید» توصیف شده است،‏ وجود دنیایی عاری از بی‌عدالتی را تضمین می‌کند.‏ آن حکومت،‏ بر یک «زمین جدید» یا جامعهٔ بشری نوینی حکمرانی می‌کند که افراد آن آموخته‌اند،‏ به یکدیگر محبت کنند.‏ (‏۲پطرس ۳:‏⁠۱۳؛‏ اشعیا ۵۴:‏⁠۱۳‏)‏ همانطور که داستان زندگی ماکس،‏ سیمون و خیلی‌های دیگر گواهی می‌دهد،‏ این آموزش مدتهاست که شروع شده است.‏ لیکن این آموزش،‏ نمونه‌ای است از برنامه‌ای جهانی به منظور ریشه‌کن کردن تنفر و علل آن.‏

یَهُوَه توسط نبی خود اشعیا،‏ نتیجهٔ این برنامه را شرح داده و می‌گوید:‏ «در تمامئ کوه مقدّس من ضرر و فسادی نخواهند کرد زیرا که جهان از معرفت خداوند پُر خواهد بود مثل آبهائیکه دریا را میپوشاند.‏» (‏اشعیا ۱۱:‏⁠۹‏)‏ این خود خدا است که پایان تنفر را اعلام می‌کند.‏ آنگاه،‏ حقیقتاً زمان محبت کردن خواهد بود.‏

‏[تصاویر در صفحهٔ ۷]‏

نازی‌ها،‏ بر دست چپ ماکس لیبستِر شمارهٔ زندان را خال‌کوبی کردند

‏[تصویر در صفحهٔ ۸]‏

بزودی،‏ زمانی می‌آید که در آن،‏ تنفر به گذشته تعلق خواهد داشت

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی