کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • پ‌ج فصل ۱۴ ص ۱۱۵-‏۱۲۰
  • چگونه می‌توانم از تنهایی در آیم؟‏

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • چگونه می‌توانم از تنهایی در آیم؟‏
  • پرسشهای جوانان—پاسخهای مفید
  • عنوان‌های فرعی
  • مطالب مشابه
  • تنها باش بدون اینکه احساس تنهایی کنی
  • احساس تنهایی موقت
  • احساس تنهایی مزمن
  • سر صحبت را باز کن
  • برای مقابله با تنهایی به دیگران نزدیک‌تر شوید—‏کتاب مقدّس چطور کمکتان می‌کند؟‏
    موضوعات دیگر
پرسشهای جوانان—پاسخهای مفید
پ‌ج فصل ۱۴ ص ۱۱۵-‏۱۲۰

فصل ۱۴

چگونه می‌توانم از تنهایی در آیم؟‏

شنبه شب است.‏ پسری در اطاق خود تنها می‌باشد.‏

او فریاد می‌کشد:‏ «از آخر هفته‌ها متنفرم!‏» امّا هیچ کس در اطاق نیست که به او پاسخ بدهد.‏ او مجله‌ای را برمی‌دارد و در آن عکس گروهی جوان را در ساحل مشاهده می‌کند.‏ سپس مجله را به سوی دیوار پرت می‌کند.‏ اشک در چشمانش جمع می‌شود.‏ لبهایش را به هم می‌فشارد ولی نمی‌تواند جلوی جاری شدن اشکهای خود را بگیرد.‏ روی تخت خواب می‌افتد و هق هق می‌گرید و می‌گوید:‏ «چرا هیچ کس به من محل نمی‌گذاره؟‏»‏

آیا تو هم گاهی اوقات چنین احساسی داری —‏ احساس انزوا،‏ تنهایی،‏ بیهودگی و پوچی؟‏ در چنین صورتی مأیوس و ناامید نشو.‏ زیرا با وجود اینکه احساس تنهایی موجب آزار شخص می‌شود،‏ بیماری کشنده‌ای نیست.‏ به طور ساده می‌توان گفت که احساس تنهایی،‏ هشدار یا زنگ خطر است.‏ احساس گرسنگی به تو هشدار می‌دهد که احتیاج به غذا داری.‏ احساس تنهایی به تو هشدار می‌دهد که احتیاج به رفاقت،‏ نزدیکی و صمیمیت داری.‏ همهٔ ما برای اینکه بتوانیم به نحو احسن زندگی کنیم و فعال باشیم،‏ احتیاج به خوردن غذا داریم.‏ همچنین همهٔ ما فقط در صورتی احساس خوبی خواهیم داشت که از مصاحبت و دوستی برخوردار باشیم.‏

آیا تاکنون دسته‌ای زغال گُل‌انداخته و مشتعل را تماشا کرده‌ای؟‏ چنانچه زغالی را از آن دسته‌زغال جدا کنی،‏ بعد از مدتی درخشش و سرخی خود را از دست می‌دهد.‏ امّا اگر آن را مجدداً به آن دسته‌زغال اضافه کنی،‏ دوباره سرخ شده،‏ گل می‌اندازد!‏ ما انسانها در حالت انزوا و تنهایی نمی‌توانیم برای مدت زیادی «سرخ و مشتعل» بمانیم یا بخوبی فعالیت کنیم.‏ نیاز به مصاحبت و دوستی جزئی از سرشت ما انسانهاست.‏

تنها باش بدون اینکه احساس تنهایی کنی

مقاله‌نویسی به نام هِنری دِیوید توریئا می‌نویسد:‏ «من هرگز دوستی بخوبی انزوا نداشته‌ام.‏» آیا با این گفته موافقی؟‏ اِستیو ۲۰ ساله است و می‌گوید:‏ «بلی.‏ من طبیعت را دوست دارم.‏ بعضی وقتها سوار قایق کوچکم می‌شم و می‌رم وسط دریاچه.‏ ساعتها تنها آنجا می‌مانم.‏ این جوری فرصت دارم دربارهٔ زندگی‌ام حسابی فکر کنم.‏ اگر بدونی چقدر خوبه!‏» اِستیو بیست و یک ساله هم موافق است و می‌گوید:‏ «من توی یک آپارتمان بزرگ زندگی می‌کنم و بعضی وقتها که می‌خواهم تنها باشم،‏ می‌رم روی بام آپارتمان.‏ آنجا کمی فکر می‌کنم و بعد دعا می‌کنم.‏ بعدش احساس خیلی خوبی بهم دست می‌ده.‏»‏

بلی،‏ اگر از اندک زمانی تنهایی بخوبی استفاده کنیم،‏ این کار موجب رضایت فراوان ما خواهد شد.‏ عیسی هم از چنین لحظاتی لذت می‌برد:‏ «سحرگاه روز بعد عیسی از خواب برخاسته از منزل خارج شد و به جای خلوتی رفت و مشغول دعا شد.‏» (‏ مرقس ۱:‏۳۵‏،‏ انجیل شریف )‏ آیا یَهُوَه گفت که ‹خوب نیست که آدم حتی برای اندک زمانی تنها باشد›؟‏ هرگز،‏ بلکه او گفت،‏ «خوب نیست که آدم تنها باشد» یعنی برای همیشه تنها باشد.‏ (‏ پیدایش ۲:‏⁠۱۸-‏۲۳‏)‏ بنابراین،‏ آنچه که باعث می‌شود شخص احساس تنهایی کند،‏ انزوای طولانی و درازمدت است.‏ کتاب مقدس به ما هشدار می‌دهد:‏ «مرد معتزل [انزواطلب]،‏ هوسِ خود را طالب می‌باشد،‏ و به هر حکمت صحیح مجادله می‌کند.‏» —‏ امثال ۱۸:‏⁠۱‏.‏

احساس تنهایی موقت

گاهی اوقات اوضاع و شرایطی که هیچگونه تسلط و اختیاری بر آنها نداریم باعث می‌شوند که احساس تنهایی کنیم؛‏ برای مثال،‏ نقل مکان و نتیجتاً دوری از دوستان صمیمی.‏ رضا تعریف می‌کند:‏ «در محلهٔ سابقم دوستی داشتم به اسم بابک که از برادر به من نزدیکتر بود.‏ وقتی داشتم از آن محله می‌رفتم می‌دونستم که دلم برای او تنگ خواهد شد.‏» بعد،‏ رضا مکثی می‌کند و لحظات وداع گفتن را به خاطر می‌آورد.‏ «وقتی خواستم سوار هواپیما بشم بغض توی گلوم گیر کرد.‏ برای آخرین بار همدیگر را در آغوش گرفتیم.‏ احساس کردم که دارم چیز خیلی باارزشی را از دست میدم.‏»‏

موقعیت رضا در محیط جدید چگونه بود؟‏ او می‌گوید:‏ «خیلی بهم سخت گذشت.‏ توی محل سابقم دوستام به من علاقه داشتند ولی اینجا بعضی از همکارام ناراحت و دلسردم می‌کردند.‏ یادم میاد که به ساعت دیواری نگاه می‌کردم و چهار ساعت به عقب می‌شمردم (‏ چهار ساعت اختلاف وقت)‏ و پیش خودم فکر می‌کردم که اگر پیش بابک بودم الآن چه کار می‌کردیم.‏ خیلی احساس تنهایی می‌کردم.‏»‏

وقتی ما در موقعیت ناخوشایندی قرار می‌گیریم،‏ غالباً به اوقات خوش گذشته فکر می‌کنیم.‏ لذا کتاب مقدس می‌گوید:‏ «مگو چرا روزهای قدیم از این زمان بهتر بود؟‏» (‏ جامعه ۷:‏۱۰‏)‏ چرا کتاب مقدس چنین پندی را به ما می‌دهد؟‏

اول اینکه اوضاع و شرایط می‌تواند بهتر شود.‏ به این دلیل،‏ محققین اغلب چنین حالتی را «تنهایی موقت» می‌نامند.‏ رضا هم بعد از مدتی بر احساس تنهایی خود غلبه کرد.‏ چگونه؟‏ «در مورد احساسم با یک نفر که علاقه نشان داد صحبت کردم و این کار به من کمک کرد.‏ آدم نمی‌تونه همش با فکر و خیال گذشته زندگی کنه.‏ من خودم را مجبور کردم که با دیگران رابطه برقرار کنم و به آنها علاقه نشان بدم.‏ این کار مؤثر واقع شد و من هم دوستان جدیدی پیدا کردم.‏» در مورد بابک چطور؟‏ رضا می‌گوید:‏ «من اشتباه می‌کردم.‏ با رفتن من دوستی ما تمام نشد.‏ دو روز بعد به بابک زنگ زدم.‏ پای تلفن،‏ یک ساعت و ربع با هم حرف زدیم.‏»‏

احساس تنهایی مزمن

گاهی اوقات درد عذاب‌آور و جانفرسای تنهایی ادامه می‌یابد و این طور به نظر می‌رسد که چاره و علاجی برای آن وجود ندارد.‏ رُنی که دانش‌آموز دبیرستان است تعریف می‌کند:‏ «هشت ساله که در این منطقه به مدرسه می‌رم ولی در طول تمام این مدت نتوانسته‌ام برای خودم یک دوست پیدا کنم!‏ .‏ .‏ .‏ هیچ کس از احساست من خبر نداره،‏ کسی هم اهمیتی نمی‌ده.‏ بعضی وقتها طاقت و تحملم به سر می‌رسه!‏»‏

بسیاری از جوانان همانند رُنی چنین احساسی می‌کنند که اغلب تنهایی مزمن نامیده می‌شود.‏ این احساس جدی‌تر و حادتر از احساس تنهایی موقت است.‏ در واقع،‏ بنا بر گفتهٔ محققین «فرق میان این دو،‏ مانند فرق میان سرماخوردگی معمولی و ذات‌الریه (‏ سینه‌پهلو)‏ است.‏» لذا احساس تنهایی مزمن همچون سینه‌پهلو علاج‌پذیر است.‏ اولین اقدامی که می‌توان انجام داد این است که به علت آن پی ببریم.‏ (‏ امثال ۱:‏⁠۵‏)‏ رُندا ۱۶ سال دارد و به دلیل اصلی و متداول احساس تنهایی مزمن اشاره می‌کند و می‌گوید:‏ «فکر می‌کنم دلیل اینکه اینقدر احساس تنهایی می‌کنم اینه که —‏ اگر آدم از خودش خوشش نیاد نمی‌تونه دوست پیدا کنه.‏ و انگاری من هم زیاد از خودم خوشم نمیاد.‏» —‏ «تنها در آمریکا»،‏ انگلیسی.‏

احساس تنهایی رُندا علتی درونی دارد.‏ احساس حقارت و عدم عزت نفس مانع می‌شود که رُندا به دیگران نزدیک شود و با آنان دوستی برقرار کند.‏ محققی چنین اظهار می‌کند:‏ «افرادی که به طور مزمن احساس تنهایی می‌کنند معمولاً می‌گویند،‏ ‹من جذاب نیستم،‏› ‹من آدم جالبی نیستم،‏› ‹من آدم بی‌فایده‌ای هستم.‏› » بنابراین،‏ طریق فائق آمدن و چیرگی بر احساس تنهایی،‏ احتمالاً این است که عزت نفس در خود به وجود آوری.‏ (‏ فصل ۱۲ ملاحظه شود.‏)‏ آنچه را که کتاب مقدس «انسانیّت تازه» می‌نامد و علائم آن مهربانی،‏ تواضع و حِلم می‌باشد در خود پرورش بده و هم‌زمان با آن،‏ یقیناً عزت‌نفس در تو به وجود خواهد آمد!‏ —‏ کولسیان ۳:‏⁠۹-‏۱۲‏.‏

سپس در حالی که یاد می‌گیری به خودت علاقه داشته باشی دیگران نیز مجذوب و شیفتهٔ محسنات و صفات خوب تو خواهند شد.‏ امّا همانطور که فقط بعد از شکفتن گل می‌توان تمام رنگهای آن را دید،‏ دیگران هم فقط زمانی می‌توانند کاملاً به محسنات تو پی ببرند که حرف دلت را به آنان بزنی.‏

سر صحبت را باز کن

در نشریهٔ اخیر سازمان ملی بهداشت روانی ایالات متحده چنین آمده است:‏ ‹بهترین پند برای فرد منزوی و تنها این است که با انسانهای دیگر سر و کار داشته باشد.‏› این پند هماهنگ با نصیحت کتاب مقدس است که می‌گوید،‏ ‹گشاده‌دل شو› و با دیگران ‹همدردی› کن یعنی برای آنان دلسوزی کن.‏ (‏ ۲قرنتیان ۶:‏⁠۱۱-‏۱۳؛‏ ۱پطرس ۳:‏⁠۸‏)‏ این عمل مؤثر واقع خواهد شد.‏ چنانچه به نیازهای دیگران توجه نشان دهی تنهایی خود را از یاد خواهی برد و دیگران نیز به تو علاقه پیدا خواهند کرد‏.‏

ناتالی که نوزده سال دارد دیگر نمی‌خواست منتظر بنشیند تا دیگران با او سلام و احوال‌پرسی کنند.‏ او می‌گوید:‏ ‹من هم باید به دیگران علاقه داشته باشم،‏ وگرنه آنها فکر می‌کنند که من مغرور و پراِفاده‌ام.‏› بنابراین،‏ ابتدا لبخند بزن.‏ احتمالاً طرف مقابل تو هم لبخند خواهد زد.‏

بعد،‏ سر صحبت را باز کن.‏ لیلیان ۱۵ سال دارد و اعتراف می‌کند:‏ «صحبت کردن با غریبه‌ها برای اولین بار،‏ واقعاً جرأت می‌خواست.‏ ترسم از این بود که از من خوش‌شان نیاد.‏» چگونه لیلیان سر صحبت را باز می‌کند؟‏ او می‌گوید:‏ «من چند تا سؤال ساده می‌کنم،‏ مثلاً می‌پرسم ‹از کجا میایی؟‏› ‹فلان شخص را می‌شناسی؟‏› ممکنه هردومان شخصی را بشناسیم و اینطوری سر حرف باز می‌شه.‏» همچنین مهربانی،‏ بخشش و سخاوتمندی به تو کمک خواهد کرد که دوستی‌های باارزشی را برقرار کنی.‏ —‏ امثال ۱۱:‏⁠۲۵‏.‏

در ضمن این را به خاطر داشته باش،‏ تو می‌توانی با شخصی دوستی برقرار کنی که هیچ وقت تو را مأیوس نخواهد کرد.‏ عیسی مسیح به شاگردان خود گفت:‏ «[من] تنها نیستم زیرا که پدر با من است.‏» (‏ یوحنا ۱۶:‏۳۲‏)‏ تو هم می‌توانی با یَهُوَه صمیمی‌ترین دوستی را برقرار کنی.‏ با خواندن کتاب مقدس و مشاهده و تأمل بر روی خلقت یَهُوَه می‌توانی شخصیت او را بشناسی.‏ به یَهُوَه دعا کن تا رابطه‌ات با او قوی شود.‏ نهایتاً می‌توان گفت که دوستی با یَهُوَه خدا بهترین چارهٔ تنهایی است.‏

چنانچه باز هم گاهی اوقات احساس تنهایی کردی،‏ مأیوس نشو.‏ این مسئله کاملاً طبیعی است.‏ حال اگر خجالت بیش از حد مانع شود که با دیگران دوستی برقرار کرده و معاشرت کنی،‏ آنوقت چطور؟‏

پرسشهایی برای گفتگو

▫آیا تنها بودن بد است؟‏ آیا تنهایی فایده‌ای هم دارد؟‏

▫چرا تنهایی مردم اغلب موقت است؟‏ آیا تو هم تا حالا احساس تنهایی کرده‌ای؟‏

▫احساس تنهایی مزمن چیست و چگونه می‌توان با آن مبارزه کرد؟‏

▫به چه طریقهایی می‌توان ‹سر صحبت را با دیگران باز کرد›؟‏ تو شخصاً در کدام روش موفق بوده‌ای؟‏

‏[نکتهٔ برجسته‌شده در صفحهٔ ۱۱۹]‏

سازمان ملی بهداشت روانی ایالات متحده می‌گوید:‏ ‹بهترین پند برای فرد منزوی و تنها این است که با انسانهای دیگر سر و کار داشته باشد.‏›‏

‏[تصویر در صفحهٔ ۱۱۷]‏

دو دوست می‌توانند حتی از راه دور با یکدیگر در تماس باشند

‏[تصویر در صفحهٔ ۱۱۸]‏

انسان می‌تواند از اوقات تنهایی لذت ببرد

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی