کتابخانهٔ آنلاین نشریات شاهدان یَهُوَه
کتابخانهٔ آنلاین
نشریات شاهدان یَهُوَه
فارسی
  • کتاب مقدّس
  • نشریات
  • جلسات
  • ب۲۳ نوامبر ص ۲۶-‏۳۰
  • با اعتماد به یَهُوَه،‏ امنیت واقعی را یافتم

ویدیویی برای انتخاب شما موجود نیست.

متأسفانه، پخش ویدیو ممکن نیست.

  • با اعتماد به یَهُوَه،‏ امنیت واقعی را یافتم
  • برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۲۳
  • عنوان‌های فرعی
  • مطالب مشابه
  • شروع اعتماد به یَهُوَه
  • اعتماد به یَهُوَه در منطقهٔ جنگ‌زده
  • روبرویی با آزار و اذیت در نیجِر
  • ‏«ما نمی‌دانیم وضعیت موعظه در گینه از چه قرار است»‏
  • اعتماد به یَهُوَه به عنوان زوج
  • منشأ امنیت واقعی
  • میراث غنی روحانی باعث شکوفایی من شد
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۱۹
  • شاهد برکت یَهُوَه به خادمان وفادارش بودم
    برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۲۳
برج دیده‌بانی (‏برای مطالعه در جماعات)‏ ۲۰۲۳
ب۲۳ نوامبر ص ۲۶-‏۳۰
ایسرائل ایتاجوبی

زندگی‌نامه

با اعتماد به یَهُوَه،‏ امنیت واقعی را یافتم

از زبان ایسرائل ایتاجوبی

وقتی مردم از من در مورد زندگی‌ام می‌پرسند،‏ معمولاً به آن‌ها می‌گویم:‏ «مثل یک چمدان در دست‌های یَهُوَه هستم!‏» منظورم این است که همان طور که چمدانم را هر جا که بخواهم با خود می‌برم،‏ دوست دارم یَهُوَه و سازمانش همین کار را با من انجام دهند و بگویند که کجا و چه موقع بروم.‏ مأموریت‌هایی را که سخت و گاهی کمی خطرناک بود پذیرفته‌ام؛‏ اما یاد گرفته‌ام زمانی می‌توانم احساس امنیت کنم که به یَهُوَه اعتماد کنم.‏

شروع اعتماد به یَهُوَه

من در سال ۱۹۴۸ در یک روستای کوچک در جنوب غربی نیجریه به دنیا آمدم.‏ در آن زمان عمویم مصطفی و وهابی برادر بزرگم،‏ به عنوان شاهد یَهُوَه تعمید گرفتند.‏ وقتی ۹ ساله بودم پدرم از دنیا رفت.‏ دلم شکست.‏ وهابی گفت که دوباره می‌توانیم پدرمان را موقع رستاخیز ببینیم.‏ این امید دلگرم‌کننده باعث شد که کتاب مقدّس را مطالعه کنم و در سال ۱۹۶۳ تعمید بگیرم.‏ سه برادر دیگرم هم تعمید گرفتند.‏

در سال ۱۹۶۵ پیش برادرم ویلسون به لاگوس رفتم و از بودن با پیشگامان جماعت ایگفوبی لذّت می‌بردم.‏ شادی و غیرت آن‌ها مرا تشویق کرد و در ژانویهٔ سال ۱۹۶۸ خدمت پیشگامی را شروع کردم.‏

برادری به اسم آلبرت اولوگبِبی که در بیت‌ئیل خدمت می‌کرد،‏ جلسهٔ ویژه‌ای را برای ما جوانان ترتیب داد و در مورد نیاز به پیشگامان ویژه در شمال نیجریه صحبت کرد.‏ هنوز حرف‌های پرشور برادر اولوگبِبی را به یاد دارم که گفت:‏ «شما جوانید و می‌توانید وقت و انرژی خود را برای یَهُوَه صرف کنید.‏ کار فراوانی برای انجام هست.‏» دوست داشتم که مثل اِشَعْیای نبی هر جا که یَهُوَه مرا بفرستد بروم،‏ پس فرم خدمت پیشگام ویژه را پر کردم.‏—‏اشع ۶:‏⁠۸‏.‏

در مهٔ ۱۹۶۸ به عنوان پیشگام ویژه،‏ به شهر کانو در شمال نیجریه مأمور شدم.‏ این خدمت در طی جنگ داخلی سال‌های ۱۹۶۷ تا۱۹۷۰ در نیجریه بود.‏ آن جنگ باعث نابودی زیادی شد و از شمال به شرق نیجریه رسید.‏ یک برادر با نیّتی خوب سعی کرد که مرا متقاعد کند تا به آنجا نروم،‏ اما به او گفتم:‏ «خیلی ممنون که به فکرم هستی،‏ ولی یَهُوَه می‌خواهد که به این مأموریت بروم و حتماً کمکم می‌کند.‏»‏

نقشهٔ آفریقای شرقی که محل‌های زندگی و خدمت ایسرائل ایتاجوبی را نشان می‌دهد:‏ کوناکری،‏ گینه؛‏ سیرالئون؛‏ نیامی،‏ نیجِر؛‏ کانو،‏ اوریسانباری و لاگوس،‏ نیجریه.‏

اعتماد به یَهُوَه در منطقهٔ جنگ‌زده

شرایط در کانو خیلی غم‌انگیز بود.‏ جنگ داخلی این شهر بزرگ را ویران کرده بود.‏ گاهی هنگام موعظه اجساد انسان‌هایی را می‌دیدم که در درگیری‌ها کشته شده بودند.‏ با وجود چندین جماعت در کانو اکثر برادران و خواهران از آنجا فرار کرده بودند.‏ کمتر از ۱۵ مبشّر باقی مانده بود که وحشت‌زده و دلسرد شده بودند.‏ آن‌ها از دیدن رسیدن ما شش پیشگام ویژه خیلی خوشحال شدند.‏ تشویق‌های ما به آن‌ها کمک کرد.‏ به آن‌ها کمک کردیم که جلسات و خدمت موعظه‌شان را دوباره شروع کنند و گزارشات خدمت موعظه و درخواست نشریات خود را به دفتر شعبه بفرستند.‏

ما پیشگامان ویژه شروع به یادگیری زبان هوسه کردیم.‏ خیلی از ساکنان آنجا با شنیدن پیام پادشاهی به زبان خودشان،‏ به ما گوش می‌دادند.‏ اما اعضای دین اصلی آن شهر مخالف کار موعظهٔ ما بودند،‏ پس باید خیلی مراقب می‌بودیم!‏ یک بار مردی با چاقو به دنبال من و همکارم افتاد.‏ خوشبختانه سریع‌تر از او بودیم و او نتوانست آسیبی به ما برساند.‏ با وجود خطرات،‏ یَهُوَه ما را ‹در امنیت نگه داشت› و تعداد مبشّران کم‌کم بیشتر شد.‏ (‏مز ۴:‏⁠۸‏)‏ امروزه بیشتر از ۵۰۰ مبشّر در ۱۱ جماعت در کانو خدمت می‌کنند.‏

روبرویی با آزار و اذیت در نیجِر

خدمت پیشگامی ویژه در نیامی،‏ نیجِر

بعدها در ماه اوت سال ۱۹۶۸،‏ بعد از چند ماه خدمت در کانو،‏ به همراه دو پیشگام ویژهٔ دیگر به نیامی پایتخت جمهوری نیجِر فرستاده شدیم.‏ خیلی زود متوجه شدیم که نیجِر که در غرب آفریقا است،‏ یکی از گرم‌ترین مناطق کرهٔ زمین است.‏ علاوه بر کنار آمدن با گرما،‏ باید زبان رسمی نیجِر،‏ یعنی فرانسوی را یاد می‌گرفتیم.‏ علی‌رغم این سختی‌ها،‏ به یَهُوَه اعتماد کردیم و به همراه چند مبشّری که آنجا بودند،‏ در پایتخت شروع به موعظه کردیم.‏ هر کسی که در نیامی سواد خواندن داشت نسخه‌ای از کتاب حقیقتی که به حیات ابدی هدایت میکند،‏ دریافت کرد.‏ مردم حتی برای دریافت نسخه‌ای از آن کتاب پیش ما می‌آمدند.‏

خیلی زود متوجه شدیم که مقامات آنجا مخالف شاهدان یَهُوَه هستند.‏ در ماه ژوئیهٔ سال ۱۹۶۹ برای برگزاری اولین مجمع حوزه‌ای در آن کشور،‏ با حدود ۲۰ شرکت‌کننده دور هم جمع شدیم و چشم انتظار تعمید دو نفر از مبشّران بودیم.‏ اما پلیس برگزاری آن مجمع را در روز اول متوقف کرد.‏ آن‌ها پیشگامان ویژه و سرپرست حوزه را به ادارهٔ پلیس بردند و بعد از بازجویی گفتند که فردا به ادارهٔ پلیس برگردیم.‏ احساس کردیم که مشکلاتی در راه است،‏ پس سخنرانی تعمید را در یک خانه انجام دادیم و داوطلبان تعمید را به طور مخفیانه در یک رودخانه تعمید دادیم.‏

چند هفته بعد وزارت کشور،‏ من و چند پیشگام ویژهٔ دیگر را از کشور اخراج کرد.‏ آن‌ها ۴۸ ساعت فرصت دادند تا آنجا را ترک کنیم و باید خودمان برای خروجمان برنامه‌ریزی می‌کردیم.‏ ما اطاعت کردیم و مستقیماً به دفتر شعبه در نیجریه رفتیم و در آنجا مأموریت‌های جدیدی گرفتیم.‏

به روستای اوریسانباری در نیجریه مأمور شدم و با گروه کوچکی از مبشّران آنجا موعظهٔ ثمربخشی داشتیم؛‏ اما بعد از شش ماه دفتر شعبه دوباره مرا به نیجِر فرستاد.‏ بعد از تعجب و کمی اضطراب،‏ مشتاق دیدار مجدّد برادران در نیجِر شدم!‏

به نیامی برگشتم.‏ روز بعد از برگشتم یک تاجر نیجریه‌ای متوجه شد که شاهد یَهُوَه هستم و سؤالاتی در مورد کتاب مقدّس مطرح کرد.‏ با هم مطالعه کردیم و وقتی سیگار کشیدن و مصرف زیاد الکل را کنار گذاشت،‏ تعمید گرفت.‏ از این که در رشد تدریجی تعداد مبشّران در مناطق مختلف نیجِر سهمی داشتم خوشحال بودم.‏ وقتی وارد آنجا شدم،‏ تعداد شاهدان یَهُوَه ۳۱ نفر بود،‏ وقتی آنجا را ترک کردم ۶۹ نفر شده بودند.‏

‏«ما نمی‌دانیم وضعیت موعظه در گینه از چه قرار است»‏

در اواخر سال ۱۹۷۷،‏ برای دریافت آموزش به نیجریه برگشتم.‏ در انتهای آن دورهٔ سه هفته‌ای،‏ برادر مالکوم وایگو که هماهنگ‌کنندهٔ شعبه بود،‏ خواست که نامه‌ای را از شعبهٔ سیرالئون بخوانم.‏ آن‌ها به دنبال یک برادر پیشگام مجرد بودند که سلامت کافی داشته باشد و به زبان‌های انگلیسی و فرانسوی مسلّط باشد،‏ تا بتواند به عنوان سرپرست حوزه در گینه خدمت کند.‏ برادر وایگو گفت که مرا برای آن خدمت آموزش داده‌اند.‏ او تأکید کرد که خدمت راحتی نیست و گفت:‏ «قبل از پذیرفتن آن خوب فکر کن.‏» فوراً گفتم:‏ «چون یَهُوَه مرا می‌فرستد،‏ می‌روم.‏»‏

به سیرالئون پرواز کردم و با برادران در دفتر شعبه ملاقات کردم.‏ یک عضو کمیتهٔ شعبه گفت که ما نمی‌دانیم وضعیت موعظه در گینه از چه قرار است.‏ با این که آن شعبه مسئول کار موعظه در کشور همسایه‌اش گینه بود،‏ ارتباط با مبشّران آنجا به خاطر ناآرامی‌های سیاسی ممکن نبود.‏ هر چند شعبه تلاش کرده بود نماینده‌ای به گینه بفرستد،‏ موفق نشده بود.‏ پس از من خواسته شد تا برای دریافت اقامت،‏ به کوناکری پایتخت گینه بروم.‏

‏«چون یَهُوَه مرا می‌فرستد،‏ می‌روم»‏

وقتی به کوناکری رسیدم به سفارت نیجریه رفتم و با سفیر آنجا ملاقات کردم.‏ گفتم که می‌خواهم در گینه بمانم و موعظه کنم.‏ او توصیه کرد که آنجا نمانم،‏ چون خطر دستگیری و یا بدتر از آن برایم وجود داشت.‏ او گفت:‏ «به نیجریه برگرد و آنجا موعظه کن.‏» گفتم:‏ «من مصمم هستم که اینجا بمانم.‏» او به وزیر کشور نامه نوشت تا به من کمک کند و آن وزیر این کار را کرد.‏

کمی بعد به دفتر شعبه در سیرالئون برگشتم و تصمیم آن وزیر را به اطلاع برادران رساندم.‏ وقتی برادران شنیدند که یَهُوَه چطور به سفرم برکت داد،‏ از شادی فریاد زدند!‏ من اجازهٔ اقامت در گینه را به دست آورده بودم.‏

ایسرائل با شادی وسایلش را حمل می‌کند.‏

در خدمت سیّاری در سیرالئون

از سال ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۹،‏ به عنوان سرپرست حوزه در گینه و سیرالئون،‏ و جانشین سرپرست حوزه در لیبریا خدمت کردم.‏ در ابتدا زیاد مریض می‌شدم که گاهی در مناطق دورافتاده اتفاق می‌افتاد.‏ برادران و خواهران تمام تلاش خود را می‌کردند تا مرا به بیمارستان برسانند.‏

یک بار به نوع خطرناکی از مالاریا و همین‌طور انگل روده مبتلا شدم.‏ وقتی حالم خوب شد فهمیدم که برادران در مورد محل دفن من با هم صحبت کرده بودند!‏ علی‌رغم این اتفاقات مرگ‌آور هرگز به ترک مأموریت‌هایم فکر نکردم.‏ مطمئنم که امنیت واقعی و همیشگی از طرف خدایی می‌آید که می‌تواند ما را رستاخیز دهد.‏

اعتماد به یَهُوَه به عنوان زوج

ایسرائل و دورکاس در روز ازدواجشان

روز ازدواجمان در سال ۱۹۸۸

در سال ۱۹۸۸ با خواهری پیشگام به نام دورکاس،‏ که خیلی فروتن و افتاده بود آشنا شدم.‏ با هم ازدواج کردیم و او در خدمت سیّاری به من پیوست.‏ دورکاس ثابت کرده است که همسری با محبت و ازخودگذشته است.‏ با هم مسافتی تا حد ۲۵ کیلومتر را بین جماعت‌ها و در حالی که چمدان‌هایمان را با خود حمل می‌کردیم پیاده می‌رفتیم.‏ برای مسافرت در جاده‌های گِلی و ناهموار به جماعت‌هایی که در مسافت‌های دورتری بودند،‏ از هر وسیلهٔ نقلیه‌ای که در دسترس بود استفاده می‌کردیم.‏

دورکاس خیلی شجاع است.‏ مثلاً ما گاهی باید از رودخانه‌هایی عبور می‌کردیم که محل زندگی تمساح بود.‏ طی یک سفر پنج‌روزه،‏ پل‌های چوبی یک رودخانه شکسته شده بود و مجبور بودیم از قایق استفاده کنیم.‏ وقتی دورکاس برای پیاده شدن در قایق ایستاد،‏ به داخل رودخانه افتاد.‏ هیچ‌کدام از ما شنا بلد نبود و در رودخانه تمساح وجود داشت.‏ خوشبختانه عده‌ای از جوانان به داخل رودخانه پریدند و او را نجات دادند.‏ برای مدت‌ها بعد از آن اتفاق کابوس می‌دیدیم،‏ اما به خدمتمان ادامه دادیم.‏

جاه‌گیفت و اریک کوچک در مقابل سالن جماعت.‏

فرزندانمان جاه‌گیفت و اریک هدیه‌ای خاص برایمان بوده‌اند

در اوایل سال ۱۹۹۲ وقتی متوجه شدیم که دورکاس باردار است خیلی متعجب شدیم.‏ باید تصمیم می‌گرفتیم که آیا می‌خواهیم به خدمت تمام‌وقت ادامه دهیم یا نه.‏ فکر کردیم چون «یَهُوَه به ما یک هدیه داده است،‏» اسم دخترمان را جاه‌گیفت (‏به معنی هدیهٔ یاه)‏ می‌گذاریم.‏ چهار سال بعد برادر او،‏ اریک به دنیا آمد.‏ آن‌ها هدیه‌ای از طرف یَهُوَه هستند.‏ جاه‌گیفت برای مدتی در یک دفتر ترجمه در کوناکری خدمت می‌کرد و اریک یک خادم جماعت است.‏

ایسرائل و دورکاس به همراه پسرشان اریک و دخترشان جاه‌گیفت در مقابل سالن جماعت.‏

دورکاس مجبور شد خدمت پیشگامی ویژه را ترک کند،‏ اما با وجودی که فرزندانمان را بزرگ می‌کردیم به خدمت پیشگامی ادامه داد.‏ با کمک یَهُوَه به خدمت پیشگامی ویژه ادامه دادم.‏ وقتی فرزندانمان بزرگ شدند،‏ دورکاس توانست دوباره پیشگام ویژه شود.‏ الآن به خدمت میسیونری در کوناکری مشغولیم.‏

منشأ امنیت واقعی

همیشه هر جا که یَهُوَه خواسته رفته‌ام.‏ من و همسرم اغلب حمایت و برکت او را در زندگی‌مان احساس کرده‌ایم.‏ اعتماد به مادیات نگرانی‌های زیادی به همراه دارد،‏ اما اعتماد به یَهُوَه ما را از این نگرانی‌ها حفظ کرده است.‏ من و دورکاس شخصاً تجربه کرده‌ایم که یَهُوَه،‏ «خدای نجات‌دهندهٔ ما» منشأ امنیت واقعی است.‏ (‏۱توا ۱۶:‏۳۵‏)‏ من اطمینان دارم که زندگی آن‌هایی که به یَهُوَه اعتماد می‌کنند در امنیت خواهد بود و او ‹از جانشان محافظت می‌کند.‏›—‏۱سمو ۲۵:‏⁠۲۹‏.‏

    نشریات فارسی (۱۹۹۳-‏۲۰۲۵)‏
    خروج
    ورود
    • فارسی
    • هم‌رسانی
    • تنظیم سایت
    • Copyright © 2025 Watch Tower Bible and Tract Society of Pennsylvania
    • شرایط استفاده
    • حفظ اطلاعات شخصی
    • تنظیمات مربوط به حریم شخصی
    • JW.ORG
    • ورود
    هم‌رسانی